با احساس کردن سنگینی نگاه چان سرشو چرخوند و باهاش چشم تو چشم شد..
اینکه هیچ واکنشی به اینکه اون متوجه دید زدنش شده نمیکرد بکهیونو عصبیش میکرد.
چان جوری نیشخند زده بود و دست به سینه به کاناپه لم داده بود و بهش خیره شده بود که انگار داره یه شوی زنده میبینه...!البته که حرف ها و کارهاشون مکافات یه شوی زنده رو داشت...
خب اونا توی این مدت که نمیشه بهش صفت کم بودن چسبوند باهام زندگی کرده بودن و توی صلح بودن...
اولین نیمچه بحثشون و امروز تجربه کرده بودن..
بک درک نمیکرد چرا چان باید به پوشش گیر بده.
لعنت بهش اون که یه دختر نبود هرچند الان کمتر دختری پیدا میشد که بابت پوشش از دیگران سرکوفت بشنوه...!!!!چان امروز به طور واضح اینکه خوشش نمیاد جلوی دیگران این طوری بگرده رو تو صورتش غریده بود و بک نمیتونست جلوی خودش و روح سرکششو بابت مخالفت کردن با چان بگیره..
اگه سال قبل بود خیلی راحت میتونست باهاش کنار بیاد چون براش عادی بود این غر ها رو بشنوه اما الان و توی این موقعیت هیچی مثل سال گذشته و قبل از اینکه چان و ببینه نبود...
با اخم به شکلات های توی جا شکلاتی روی میز وسط خیره شد و به پای راستش که روی پای چپش قرار گرفته بود حرکت داد...
بک نمیتونست درک کنه چه چیزی باعث شده اون مرد بعد از این همه ازادی که بهش داده به همچین موضوع مزخرفی گیر بده و...
نمیتونست تحمل کنه چانیول بخواد راه هیونگ هاشو ادامه بده..!راضی شدن با خواسته ی چانیول که البته بک قصد نداشت توجهی بهش بکنه باعث میشد اون مرد روز های اینده گیر های بیشتری بهش بده...
چانیول همین جوریش هم جوری رفتار میکرد که بک اگه میخواد کاری بکنه اجازه اشو داره اما لازمه قبلش که برای انجامش نظرشو بپرسه...
این عادی بود که با یه مرد که تقریبا 10 سالی از خودش بزرگ تر بود زندگی کنه و این مکافاتو داشته باشه اما باورش نمیشد توی این موقعیت همچین رفتاری رو تحمل کنه.چان به لباس پوشیدنش اونم توی خونه گیر داده بود و ممکن بود روز های اینده حتی برای بیرون رفتن هم باهم بحث داشته باشن.
چانیول با ملایمت مخالفتشو با این طوری ظاهر شدنش جلوی افرادش گفت اما بک با یاداوری اینکه چه قدر اون لحظه عصبی و خشمگین به نظر میومد میتونست حدس بزنه که چه طور موفق به کنترل خودش شده...
براش عجیب بود که چان بخواد به همچین چیزی گیر بده و لعنت...
مگه اون بهش علاقه داشت که این طوری رفتار میکرد؟!چرا باید طوری رفتار میکرد که انگار عاشقشه
اون با وجود تموم حرف های چان هنوزم احساس میکرد که اون مرد برای عذاب وجدان بهش ابراز محبت میکنه...
پوفی کشید و به مکیدن لب هاش جلوی چشمای چان ادامه داد..
YOU ARE READING
I Love You
Romance🥀 فیکشن : دوستت دارم 🥀 کاپل : چانبک 🥀 ژانر : امپرگ ، روزمره ، اسمات ، رمنس ، خشن ، فلاف +18 🔆خلاصه : پارک چانیول رئـیس بزرگ ترین بانـد مواد مخدره، مردی که دوست پسـر و مـادرش رو به قـتل رسوندن و اخـتلال روانـی پیدا کرده! چی میشه بکـهیون برای فرا...