ɪ ʟᴏᴠᴇ ʏᴏᴜ [ ᴇᴘ 80 ]

1.6K 326 23
                                    


اهنگ این پارت و میتونید توی چنل ناشناس تلگرامم دانلود کنید 🥀
@Black_queen88
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️

[ BAEKHYUN POV ]

اروم بودن دنیل باعث شد نگاهم به اطراف بچرخه و همون طور که منتظر چانیول بودم به ادمای توی مهمونی خیره بشم ...
یه قسمت تقریبا کوچیکی از مهمونی پر از دختر و پسرایی شده بود که همراه با اهنگ ملایمی که پخش میشد میرقصیدن و باهم حرف میزدن و بقیه ی قسمت ها هم متشکل از زن ها و مردهایی شده بود که گروه های کوچیکی رو تشکیل داده بودن .
با دیدین چهره ی اشنایی که از راه پله هایی که یکم اون طرف تر بود بالا میرفت اخم کردم و به این فکر کردم کجا دیدمش ..
مطمئنا با وضع خانوادگی من و دوستایی که داشتم امکان نداشت کسی از اشناها یا دوست هامون پاشون به این مهمونی باز بشه ...
با اخم به رفتنش خیره شدم و سعی کردم به ذهنم فشار بیارم کجا دیدمش اما هیچی ...
با دیدین پدر چانیول که خیلی سریع و با حالت متشنجی کمتر از یک دقیقه بعد از پله ها بالا میرفت نگاهم رنگ تعجب گرفت و به این فکر کردم چرا هرچی سعی میکنم قیافه ی اون پسره یادم نمیاد و چرا این قدر ذهنم درگیرش شده .
انگاری یه قسمت از مغزم و محدود کرده بودن و هیچ جوره نمیتونستم تشخیص بدم اون فرد کیه و کجا دیدمش .
رفتن چانیول طولانی شده بود و چشمام مدام به اطراف میچرخید ..
با دیدن پایین اومدن اون پسره ذهن تازه اروم شدم دوباره مشغول به جستجو شد اما هیچی...
اعصابم خورد بود که نمیتونستم به یاد بیارمش و با این وجود انگاری نوک زبونم بود تا اون شخص و به خودم معرفی کنم با این وجود حس خوبی نسبت بهش نداشتم ...
هرچه قدر که سعی میکردم به خاطرش بیارم موفق نمیشدم و راستش حس خوبی هم بهش نداشتم‌.
با دیدن پدر چانیول که چند دقیقه بعد از پله ها اومد پایین سرم و پایین انداختم و به پسرم خیره شدم ...
حقیقتا اون پدر و پسر عجیب ترین ادمایی بودن که تا حالا دیده بودم و فکر کردن بهشون کلافه ام میکرد ...!
با شنیدن صدای پا و برخورد چیز دیگه ایی به زمین سرم و بالا اوردم و با پدر چانیول که با نگاهی که عجیب اروم به نظر میومد جلوم نشسته بود و بهم خیره شده بود رو به رو شدم ...
نابا خواسته  دهنم و قورت دادم و بعد از خیس کردن لب هام و با زبونم اخم هام و در هم کشیدم ...
نگاهش که بین من و دنیل میچرخید باعث میشد قلبم از ترس تعریف های چانیول درمورد شخصیت پدرش محکم تر بکوبه و وحشت زده ام کنه !!!

_ پسرم که اذیتت نمیکنه ؟

با شنیدن صدای ارومش که برخلاف 1 ساعت قبل کاملا اروم بود نگاه متعجبم بالا اومد و روش قفل شد...

_ نه...

اروم لب زدم و دست دنیل و محکم گرفته بودم تا حداقل یه جوری خودم و اروم کنم .

_ خوبه ...

خوبه ای که زمزمه کرد باعث شد ستون فقراتم بلرزه چون صداش انگاری گرفته و اگه اشتباه نکنم پر از ناراحتی بود ...

I Love YouWhere stories live. Discover now