اهنگ این پارت و میتونید توی چنل اهنگ فیک در تلگرامم دانلود کنید 🥀
@iloveyou_muzic
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️[ CHANYEOL POV ]
در خونه رو بستم و اولین جایی که رفتم اشپزخونه بود . البته این مکان تکراری همیشه اولین جایی بود چکش میکردم و همیشه امیدوار بودم بکهیون و اونجا پیدا کنم.
با ندیدن بکهیون توی اشپزخونه و اتاق نشیمن سمت اتاق خوابمون رفتم ...
تکمیل قرارداد موفقی که برای شرکت بسته بودم باعث بالا رفتن سهام و بیشتر شدن قیمت شرکت از اون چیزی که حدس میزدیم شد ...
با مصاحبه کردن با 5 تا شرکت موفق تونستم به بالاترین قیمت ممکن بفروشمش...
تنها کاری که امروز داشتم حساب و کتاب کردن کارایی بود که میتونست به ارزش سهام اضافه کنه و خب یه سری هم به شرکت بی در و پیکر پدرم زده بودم ...
همون طور که انتظار میرفت سهام خریداری شده باعث رکود توی وضعیت فعلی شرکت شده بود و من هر لحظه از روز و منتظر زنگ پدرم بودم..
پولی که از فروش سهام شرکت گرفته بودم و وارد حساب مینهو کرده بودم و با کمک گرفتن از برگه های سهامی که مینیانگ برام کپی گرفته بود تونستم چندتا شرکت خوب برای شریک شدن و سهام گذاری توی امریکا پیدا کنم ...
به مینهو گفتم تا اومدنمون صبر کنه و با پولا سهامی نخره ...
و خب این تموم کاری بود که امروز کردم !
وقتی وارد اتاق مشترکم با بکهیون شدم و اون و موچی کوچولومون و روی تخت دیدم ناخواسته لبخند زدم .
کتم و در اوردم و تو فاصله ی باز کردن دکمه های سر استینم قدم هام و به تخت نزدیک کردم و بهشون خیره شدم که مثل فرشته ها خوابیده بودن .
با قدم های بلند خودم و به اتاق لباس رسوندم و لباسام و با لباس خونگی عوض کردم و بعد از شستن دست و صورتم کنارشون روی تخت نشستم ...
بکهیون به پهلو سمت دنیل چرخیده بود و یکی از دستاش و روی پسرمون انداخته بود و خوابیده بود ...
هودیش بالا رفته بود و کمر ظریفش و جلوی چشمم مشخص کرده بود ...
با کف دستم قسمتی از کمرش و که کبودی کوچیکی روش وجود داشت و لمس کردم و چند بار اونجا رو نوازش کردم ...
دیروز وقتی پشتش و ماساژ میدادم متوجه اش شدم و حدس زدم به خاطر امپول بی حسی باشه که برای عمل بهش زدن ...
دستم بعد از کمرش به سمت موهاش پیشروی کردن و اون ابریشم های خالص و لمس کردم ...
موهاش و از روی پیشونیش کنار زدم و گیجگاهش و بوسیدم ...
کیوت کوچولوی من..
اتفاق دیشب یادم اومد و من فقط تونستم نیشخند بزنم...
قیافه ی شوکه اش و کیوتیش از جلوی چشمم کنار نمیرفت و دلم میخواست با همچین موضوعی اذیتش کنم چون اسم من لعنتی رو توی خوابش صدا زده بود و کل شیرینی کره ی زمین و توی دلم اب کرده بود.
اما خب به هر حال معذب شدن اون توله کوچولو بهم همچین اجازه ایی رو نمیداد.
یعنی...اه نمیخواستم فقط خجالت زده اش کنم !
اون تازه 19 سالش بود و دیدن این خوابا برای طبیعی بود نه منی که مصلما قرار بود وارد دوره ی 3 زندگیم بشم!
به چشمای بستش خیره شدم و به این فکر کردم وقتی خوابه حتی از بیداریش معصوم تره ..
لب هام بعد از فاصله گرفتن از گیجگاهش دلتنگ بدنش شدن و بوسه هام پایین تر اومد.
گونه ی لاغر اما نرمش و بوسیدم و بعد از رسیدن به لپش دلم میخواست دندونام و توش فرو کنم اما جلوی خودم و گرفتم...
با انگشت اشاره ام لپ نرمش و نوازش کردم و بینیم و روش کشیدم...
چه جوری این قدر بوی خوبی میداد؟
اون معمولا زیاد از عطر استفاده نمیکرد اما بوی بدنش من و معتاد خودش کرده بود.
یه بوسه ی دیگه روی لپش گذاشتم و هیچ لذتی شبیه به فرو رفتن لب هام توی لپ نرم و البته یه کم سردش بود..
YOU ARE READING
I Love You
Romance🥀 فیکشن : دوستت دارم 🥀 کاپل : چانبک 🥀 ژانر : امپرگ ، روزمره ، اسمات ، رمنس ، خشن ، فلاف +18 🔆خلاصه : پارک چانیول رئـیس بزرگ ترین بانـد مواد مخدره، مردی که دوست پسـر و مـادرش رو به قـتل رسوندن و اخـتلال روانـی پیدا کرده! چی میشه بکـهیون برای فرا...