وارد رختکن شدم و حوله ی دنیل و گرفتم و به بکهیون کمک کردم دنیل و توش بپیچه ...
کنار بک روی زمین زانو زدم و دستم و وقتی دیدم دستش بند دنیله روی پاهاش گذاشتم و بدون اینکه بتونه برام مزاحمتی ایجاد کنه شروع کردم به ماساژ دادن زانوهاش...
چند بار سعی کرد زانوهاش و از دستام ازاد کنه اما با جدیت توی چشماش که اشک توش جمع شده بود خیره شدم و بهش این اجازه رو ندارم..._ چ..چانیول درد میگیره.. اروم تر ..
با شنیدن صدای ناله اش اخمم حتی غلیظ تر شد و همون طور که درخواست کرد اروم تر به زانوش چنگ انداختم...
بعد از اینکه کمکش کردم بدن لرزونش و به حالت ایستاده در بیاره به بیرون حمام هدایتش کردم و تا زمانی که اون دنیل و روی تخت بزاره نگاهش کردم...
سریع توی حمام برگشتم و وسایل دنیل و جا به جا کردم..
پتوی خیس شدش و از روی زمین برداشتم و بعد از اب کشیدنش رفتم تا توی سبد لباسای کثیف بندازمش اما وقتی دیدم خیسه روی جا لباسی
اویزونش کردم تا ابش بچکه...
یه دوش سریع گرفتم و یه حوله ی صورتی ملایم کوچیک که توی یکی از کمدای رختکن بود و برداشتم و دور پایین تنم پیچیدم...
ظاهرا همه ی پارچه های این اتاق باید یا صورتی میبود یا لیمویی !
بعد از بیرون اومدن از حمام متوجه شدم بکهیون برای خیس نشدن زمین به خاطر پاها و لبه های هودی خیس شده اش روی زمین ننشسته ...
به بک اشاره کردم یه حوله دور دنیل بندازه و بره توی حمام اتاق دنیل و بعد با دو خودم و به اتاق مشترکمون رسوندم ...
سریع لباس پوشیدم و بدون اینکه موهام و خشک کنم و بعد از گرفتن یه دست لباس خونگی برای بکهیون برگشتم توی اتاق دنیل ..
دلم میخواست بکهیون هم مثل خودم با یه حوله دور کمرش از حمام بیرون بیاد اما این تصور زیادی دور به نظر میرسید_ تو برو حمام من خودم لباسش و میپوشم ...
بکهیون و سمت حمام هل دادم و خودم جلوی دنیل قرار گرفتم ...
دنیل تخت دست پاهای ضعیفی میزد و چشمای خمارش نشون میداد حسابی خواب الوده ...!
پوست صورتش گل افتاده بود و روشن تر هم شده بود.
لباساش و با ملایمت پوشیدم و چون حدس میزدم گرسنش باشه توی اتاقش شیرش و اماده کردم..
دنیل و برداشتم و درحالی که بینیم و به سرش میچسبوندم از بوی خوبی که میداد ریه هام و پر کردم !
بوسه ی پر مهری که از ته قلبم میومد و به سرش زدم و سر شیشه شیر و به لب هاش چسبوندم ...
اون بعد از باز کردن لب هاش و بلعیدن سر شیشه شیر دستای کوچولوش و بالا اورد و روی دستم که شیشه شیر و نگه داشته بود قرار داد و اجازه ی دور کردن اون شی و نمیداد...
لبخندی از کارش روی صورتم به وجود اومد و دوباره سرم و خم کردم و پشت دستی که محکم دستم و گرفته بود بوسیدم .
سمت کاناپه ی گرد و راحتی که توی اتاق بود قدم برداشتم ...
به محض اینکه روش نشستم از حس خوبی که بهم میداد یکم وول خوردم اما تا تموم شدن شیر دنیل ثابت موندم ...
وقتی شیشه شیر و روی میز کوچیکی که کنارم بود قرار دادم و سر دنیل و به شونه ام چسبوندم بکهیون با لپ های گل انداخته از حمام بیرون اومد .
تیشرت قرمز رنگ و شلوار سیاه ناکی که پوشیده بود به شدت بهش میومد و پوست شفاف صورتش حتی براق تر شده بود ..!
YOU ARE READING
I Love You
Romance🥀 فیکشن : دوستت دارم 🥀 کاپل : چانبک 🥀 ژانر : امپرگ ، روزمره ، اسمات ، رمنس ، خشن ، فلاف +18 🔆خلاصه : پارک چانیول رئـیس بزرگ ترین بانـد مواد مخدره، مردی که دوست پسـر و مـادرش رو به قـتل رسوندن و اخـتلال روانـی پیدا کرده! چی میشه بکـهیون برای فرا...