پدر چانیول خیلی زود تر از اون چیزی که بتونن تصور کنن به خونشون اومد.
بکهیون ترجیح میداد پسرش و تا جایی که میتونه از اون مرد و خانواده اش فاصله بده...!به هیونگمین گفته بود بیاد و حالا وقتی توی نشیمن رو به روی پدر و نامادری چانیول نشسته بود پاهاش بدون اینکه کنترلی روش داشته باشه عصبی بالا و پایین میشد.
اخم های چانیول به شدت درهم بود و نگاه زن و مردی که جلوش نشسته بودن هم به جز اول که وارد خونه شده بودن و با دیدن بزرگی خونه تعجب کرده بودن روی خودش زوم شده بود.
پدر چانیول یه فرق اساسی با چند ماه قبل کرده بود.
این بار برعکس دفعه ی قبل روی ویلچر نشسته بود و خب چهره ی نه چندان پیرش درحالی که روی ویلچر نشسته بود منظره ی خوبی رو نساخته بود.
بکهیون میتونست درک کنه چانیول چه طور از حضور اون مرد توی خونش احساس ناامنی میکنه.
از گذشته ی چان و پدرش خبر داشت اما نمیتونست بفهمه چی باعث گارد تا این اندازه بالای چانیول نسبت به پدرشه اما در هر صورت میفهمید که مردی که رو به روشه اصلا ادم درستی نیست...!حتی نمیدونست چی باعث این شده که اونا الان اینجا و توی خونشون هستن.
_ کارات خوب پیش میره؟
پدر چانیول با لحنی که هیچ حسی رو ازش نمیشد فهمید گفت و بکهیون زیر چشمی به چانیول خیره شد.
اون یکم ازش فاصله گرفته بود و مثل همیشه که وقتی کنار هم مینشستن با یه جایی از بدنش سر گرم میشد لمسش نمیکرد.
اخم هاش درهم بود و نفس های صدادارش توی گوش بکهیون میپیچید._ خوب پیش میرن..!
_ بایدم با گندی که توی شرکت من زدی همه چی خوب پیش بره..
حرف تند و تیز لین باعث شد سر بک با شتاب بالا بیاد و به اخم های درهمش خیره بشه.
چانیول هم اخم کرده بود اما بعد از گذشت چند ثانیه گفت_ شرکتت درحال ورشکست شدن بود من کاری که به نفعش بود و انجام دادم!!
لحن چانیول به تیزی لحن پدرش نبود اما جدیت توش موج میزد
_ با بی ارزش کردن سهام شرکتی که من زندگیم و پاش گذاشتم؟!
صدای پدر چان بلند رفت و بک میتونست مشت شدن دست چانیول و ببینه.
چه طوری بودد وقتی هربار تو این جمع قرار میگرفت یه ابر تیره روشون بود و فشار فضا رو بالا و بالا تر میبرد ؟جنی با نگاه نه چندان دوستانه ایی به خودش خیره شده بود و بک جزء بی حس نگا کردن به کتابی که علیرغم جا به جا شدن توسط خدمه یکیشون جا مونده بود کاری نمیتونست انجام بده.
_ هردومون خوب میدونیم که سهام شرکت تو رو کسایی خریدن که جزء افراد مورد اعتمادت بودن
من علاوه بر اینکه جلوی ورشکست شدن شرکتت و گرفتم دوست و دشمنت و بهت نشون دادم و اینم میدونیم که تو جونی و عمرت و برای هر چیزی گذاشتی علا اون شرکت...!
نکنه یادت رفته همش یه پوشش برای گندکاریاته؟!
YOU ARE READING
I Love You
Romance🥀 فیکشن : دوستت دارم 🥀 کاپل : چانبک 🥀 ژانر : امپرگ ، روزمره ، اسمات ، رمنس ، خشن ، فلاف +18 🔆خلاصه : پارک چانیول رئـیس بزرگ ترین بانـد مواد مخدره، مردی که دوست پسـر و مـادرش رو به قـتل رسوندن و اخـتلال روانـی پیدا کرده! چی میشه بکـهیون برای فرا...