ɪ ʟᴏᴠᴇ ʏᴏᴜ [ ᴇᴘ 82 ]

1.8K 309 19
                                    


اهنگ این پارت و میتونید توی چنل ناشناس تلگرامم دانلود کنید 🥀
@Black_queen88
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️

لب پایینم و توی دهنش کشید و درحالی که از گرمایی که از بدنش و دستای قویش بهم متحمل میشد لرز برداشته بودم من و سمت خودش کشید...
جوری که لبهاش لب هام و کاور میکردن و دستاش دو بدنم حلقه میشدن بهم این حس رو میداد که با بی شرمی ارزو کنم توی این لحظه بمونم...
لب هاش برای بلعیدن دوباره ی لب هام از هم فاصله گرفت که با صدای ناله ی یه مرد تکون محکمی خوردم و با وحشت ازش جدا شدم و درحالی که دستای چانیول همچنان من و سمت خودش میکشید به پشت سرم خیره شدم ...
دقیقا توی قسمت پشتی ساختمون نور زیادی روشن بود و درختایی که بین ما و اون قسمت قرار داشتن باعث میشد سایه ی ادمایی که اونجا بودن هارامونی به شدت ترسناکی رو به وجود بیاره ...
این همه ادم برای چی باید اونجا جمع میشدن ؟
با ترس نگاهم و روی اون قسمت میچرخوندم اما صدای ناله ی اون مرد که حتی موفق نمیشدم ببینمش قطع نشدنی به نظر میرسید و انگاری چند نفر به قصد کشت درحال زدن یه بدبخت بودن ...
خاطره ی خوبی از این جور صداها و موقعیت ها نداشتم اما نیروی عجیبی توی پام پیچید و باعث شد روی پاهام بلند شم و بدون توجه به چانیول که میگفت " بهتره دیگه بریم " به اون سمت قدم بردارم ..
دستم توسط چانیول گرفته شده بود اما قدم های هردومون بعد از وارد شدن به اون فضای جنگل مانند و نسبتا ترسناک ، رنگ کنجکاوی گرفت....
تازه متوجه شدم دلیل اون غیبت طولانی پارک لین چی بوده و چشمام با دیدن مردی که زیر کتک چندتا از محافظای بلند قد بودن تنگ تر شد ...
چانیول با گرفتن کمرم و فشار دادنش سمت بوته های بلندی که یکم اون طرف تر بود هدایتم کرد ...
کمرم به شکم سفتش تکیه داده شده بود و وقتی با اخم به منظره ی نه چندان جالب جلومون خیره شده بودیم دستاش و دورم حلقه کرده بود ...
به مردی که انگاری با رنگ قرمز صورتش و نقاشی کرده بودن خیره شدم و ناله های بلندش باعث میشد اعصابم حسابی بهم بریزه و بدم بلرزه ...
جوری که اون از درد میپیچد نشون میداد مدت زیادیه که داره کتک میخوره اما چرا داشتن میزدنش ؟
فکر کنم این و هردومون توی ذهنمون پرسیدیم
ادمایی که دورش حلقه زده بودن بهم حسی رو القا میکرد که انگاری یه اتفاق بد افتاده و پشت بندش قراره اتفاق بد تری پیش بیاد ...!
لب هام و با دیدن عقب کشیدن اون دوتا مرد گاز گرفتم و وقتی تونستم بین اون همه ادم پدر چانیول و ببینم چشمام گرد شد..
اون مرد مسن از روی صندلی که اونجا بود بلند شد و روی پاهاش ایستاد و حرکت کردنش اونم با اون حالت جدی سمت اون مرد باعث شد به ساعد چان که جلوی شکمم بود چنگ زدم ...

_ چه بلایی سر موادا اومده ؟؟؟

پدر چانیول با لحن خشکی گفت و اون مرد با وجود اینکه شدیدا اسیب دیده بود خودش و جلو کشید و با گرفتن پاهاش به التماس افتاد..

I Love YouWhere stories live. Discover now