ɪ ʟᴏᴠᴇ ʏᴏᴜ [ ᴇᴘ 63 ]

1.9K 311 15
                                    


اهنگ این پارت و میتونید توی چنل ناشناس تلگرامم دانلود کنید 🥀
@Black_queen88
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️

ناهار خوردنشون توی یکی از رستوران های خوب وسط راه ریسک به حساب نمیومد اما با وجود حال بد بک مثل مرگ میموند ! 
چانیول بعد از خوردن هر قاشق از غذاش با استرس به بکهیون نگاه میکرد و غذاش تقریبا کوفتش شده بود ...
خوشبختانه با وجود دعا ها و التماس های چان به همه ی خدا و الهه هایی که تا حالا اسمشون و شنیده بود توی رستوران اتفاقی برای بک  نی افتاد اما ... 
اما وقتی تقریبا حدودای ساعت ۴ ظهر بعد از استراحت تصمیم به  حرکت گرفتن دوباره ماشینشون ایستاد اما این بار برای جیغ و داد بک 
و گریه هاش ...
وحشت زده به همسرش نگاه کرد و نمیتونست چیزی رو از حرفاش تشخیص بده ... 
چش شده بود ؟! 
اگه اتفاقی براش میفتاد چی کار باید میکرد ؟!
زود از ماشین پیاده شد و در کمک راننده رو باز کرد ... 
گریه های بک توجه ی هر کسی رو به خودش جلب میکرد اما خب قصد نداشت جلوش و بگیره . 
این تنها راهی بود که میتونست بکهیون با کمکش اروم باشه پس چرا باید جلوش و میگرفت ؟ 
میتونست به هر اندازه ایی که دوستت داره فریاد بکشه و چان هم به همون اندازه از شنیدن صداش زجر بکشه .
باید زجر میکشید چون مسبب عذاب کشیدن بک خود لعنتیش بود !!!
مردمی که اونجا بودن فکر میکردن چانیول کسی رو به گروگان گرفته اما وقتی نزدیک تر میشدن و شکم بک و وضعیت اونا رو میدیدن یه 
طور دیگه فکر میکردن ...!

_ بک .. هیونی .. چ..چت شده ؟؟؟ 
درد میکنه ؟ ... کجات درد میکنه عزیزم ؟! 

چان حتی نمی دونست بک چرا یهو این طوری شده ... 
اولش فقط صدای خس خس نفس های سنگین بک توی ماشین پیچید و بعد صدای کمک گفتن و چانیول گفتنای بک توی گوشش پیچید ... 
دیدن جوری که اشک هایی که هرکدومون نصف بند انگشت چان حجم داشتن از روی گونه اش به سمت پایین قل میخوردن باعث میشد چانیول احساس مرگ‌ کنه...
با قرار گرفتن دستی روی شونه اش درحالی که نمی دونست چه غلطی کنه و هم پای بک گریه میکرد برگشت و یه زن نسبتا جون و چند تا مرد جلوی چشتم هاش قرار گرفتن ... 
حتی نمیتونست سعی کنه برای نگاه ترحم انگیز اونا اشک هاش و پاک  کنه و با شنیدن صدای یکی از اون مرد ها نگاهش و از زن جدا کرد ... 

_ مادر من قبلا متخصص زنان بوده ، میتونه کمکتون کنه ... 

_ ممم..ما باید بریم سئول ...

چان درحالی که ساعد دستش بین انگشتای بکهیون درحال خورد شدن بود گفت و اون زن جواب داد ... 

_ فقط میخوام ببینم وقتش شده یا نه !

چان سر تکون داد و به زحمت دستش و از بین دستای بک بیرون  کشید ... 
راه و برای زن باز کرد و برای شل شدن پاهاش به در تکیه داد ... 
اون زن دستش و روی شکم بک و زیر شکمش گذاشت و چان شاهد بود بک با وجود حال بدش پاهاش و بهم جفت کرد و اشک ریخت ... 
دیگه نمیتونست تحمل کنه ، نمیتونست درد کشیدن اون پسرو ببینه !!! 
درد داشت مگه نه ... 
اره اگه درد نداشت که این طوری نمیکرد ..
بکهیونش داشت درد میکشید !!! 
لعنت به خودش که همیشه باعث درد کشیدن این پسر میشد ‌..
به چانیول که مثل مرغ پرکنده دور ماشینش میچرخید نگاه کرد و به افرادی که دورش جمع شده بودن خیره شد ...
بطری سوجورو بالا کشید و چند قلپ ازش خورد ...
اون مایع تلخ باعث گرم شدن بدنش میشد و این باعث میشد راحت تر فکر کنه و اون مرد و تعقیب کنه ...
وقتی اشک های چانیول گونه هاش و خیس کردن دستی که زیر سرش قرار داشت و به در ماشین تکیه داده بود یه لحظه از زیر سرش در رفت و با بهت به چانیول نگاه کرد ...
با صراحت تمام میتونست بگه این اولین باریه که گریه ی پارک چانیول و میبینه و با حدس زدن اینکه رابطه ی اون دو نفر بیشتر از یه علاقه ی ساده اس اخم هاش و توی هم برد ...
افرادی که دور ماشین چانیول حلقه زده بودن و دوتا مرد هیکلی که چانیول و از روی زمین جمع کرده بودن و بهش کمک کرده بودن وارد ماشین بشه اینکه اونا افرادشن و فریاد میزد و کوک حتی از مدل راه رفتنشون هم میتونست اونا رو از بین مردم عادی تشخیص بده ...
با شنیدن صدای پر استرس زن نگاهش و از بکهیون گرفت و بهش داد

I Love YouWhere stories live. Discover now