سری در جواب حرفای مینیانگ تکون داد و همون طور که پوشه ی باز بین دست هاشو رصد میکرد با روان نویس بین انگشت هاش بازی میکرد.
بعد از خوندن پوشه نگاه کوتاهی به ساعتش انداخت و با دیدن عقربه های ساعت که مثل باد درحال گذر بودن فاکی گفت و برگه رو امضا زد.._من باید برم مینگ خودت با سرپرست اسکله هماهنگ کن میخوام خیلی سریع مقدمات ساخت اون انبار شروع بشه
مینیانگ سری در جواب حرف چانیول تکون داد و بله رییسی زمزمه کرد..
_بقیه ی کارا رو هم انجام دادم ، میمونه رسیدگی به کارهایی که فردا برنامشون به دوستمون میرسه.
چانیول همون طور که کتشو میپوشید به حرف اومد و مینیانگ به سرعت جواب داد.
_بله رئیس
فردا براتون اماده اش میکنم!چان سری تکون داد و همون طور که راه خروج و در پیش میگرفت گفت
_ زود برگرد..
من دیگه میرم!میناینگ در جواب دوباره بله رئیسی گفت و چانیولو تا درب خروج دفتر مدیریتش بدرقه کرد
***
با شنیدن صدای زنگ اف اف مینهو از جاش بلند شد و بکهیون برای گرفتن دنیل سمتش رفت..
بعد از گرفتن دنیل درحالی که لپ برامده اش و میبوسید چندتا پاستیل توی دهن خودش چپوند و از اشپزخونه بیرون اومد...
دیگه حالش داشت از پاستیل خوردن بهم میخورد و فکش حسابی درد گرفته بود...
با دیدن چانیول که رسیده بود و درحال صحبت کردن با پدرش بود لبخندی زد و اروم سمتشون قدم برداشت..
مدلی که چانیول ایستاده بود به شدت با کت و شلوار مشکیش هم خونی داشت...
در ضمن یه نمه اخم هم کرده بود و به حرف های مینهو گوش میداد..
اون فاکر لعنتی واقعا جذاب شده بود!_ سلام...
بک همون طور که به سمتشون قدم برمیداشت گفت و نگاه چانیول از مینهو جدا و روی خودشون اومد.
چهره اش یهویی جوری تغییر کرد که انگار نه انگار چند ثانیه پیش داشته اون طور جدی با مینهو حرف میزده..
با لبخند بزرگ و چشمایی که برق میزدن به بکهیون خیره شد و با قدم هایی که ذوق درش موج میزد بهشون نزدیک شد...
مینهو که از این تغییر فاز چانیول از اون بحث جدی شوکه شده بود با خنده در و بست ._ سلاممم..
چان با مهربونی جواب سلامش و داد و درحالی که از بالا به بکهیون و دنیل خیره شده بود دستش و به موهای مخملی همسرش رسوند و گفت..
_ خوبی ؟؟؟
بک با همون لبخند سر تکون داد و با چشماش مینهویی که وارد آشپزخونه میشد و بدرقه کرد.
_ کیوتم..
بک به چانیول که خم شده بود تا سر دنیل و ببوسه خیره شد و بعد با شنیدن صداش اروم جواب داد
YOU ARE READING
I Love You
Romance🥀 فیکشن : دوستت دارم 🥀 کاپل : چانبک 🥀 ژانر : امپرگ ، روزمره ، اسمات ، رمنس ، خشن ، فلاف +18 🔆خلاصه : پارک چانیول رئـیس بزرگ ترین بانـد مواد مخدره، مردی که دوست پسـر و مـادرش رو به قـتل رسوندن و اخـتلال روانـی پیدا کرده! چی میشه بکـهیون برای فرا...