_ ب...بکهیون !!!
اروم و شوکه صدام زد .
_ ه...هیسسس ب..بزار حرفام و ت..تموم کنم
انگشت اشاره ام و بالا اوردم و با حرص گفتم و سعی کردم با نفس عمیق خودم و اروم کنم و ادامه بدم .
_ وقتی هر روز ب....بهم میگفت مادرت هرزه اس و تو ح...حرومزاده ایی از شدت تعجب نمی دونستم چ..چیکار کنم !!!
همش فکر میکردم مثل من ، سهون و جونگین هم هستن اما چرا ف...فقط من باید حرومزاده صدا زده بشم ...
میفهمی این لغت برای یه بچه ی ۵ ساله چه قدر سنگینه ؟؟؟
میتونی این و درک کنی پدرت بهت فحش بده و تو حتی معنی اون کلمه ی کوفتی رو ندونی !به دستش که از شدت فشار انگشتاش سفید شده بود و رگ هاش بالا زده بود نیم نگاهی انداختم و ادامه دادم
_ بهم میگفت حرومزاده و م..من م...منه بد بخت بعد ۱۹ سال فهمیدم چرا بهم میگفت حرومزاده ...
همش با خودم میگفتم خودش اذیت نمیشه ، خودش وقتی ازار دیدن بچه اش و میبینه ازار نمیبینه و...
ا..اخه ... ا..اخه حتی حبونا هم همچبن ر...رفتاری با بچه هاشون ندارن !با داد درحالی که بدنم از خشم میلزید گفتن
_ حالا ... حالا فهمیدم من اصلا بچش نبودم !!!
تک خنده ی تلخی کردم ، خندیدنم اونم از روی عصبانیتم نفسم و گرفته بود و ا فقط با خندیدن و تند نفس کشیدن میتونستم نفسم و ازاد کنم ...
_خ..خونم به جوش میاد و..وقتی میبینم چه قدر اون زمان ح..حتی از الان هم ب..بدبخت تر بودم !
ح..حق داشت مگه نه ؟
همه ی حرفاش د..درست و به جا بود !
و..وقتی برای تو و م..مامان مهم نبودم چه انتظاری از یه غریبه میشه داشت مگه نه ؟با حرص گفتم و دستم و محکم روی گونه ام کشیدم تا خیسی اشک هام پاک بشه .
_ و..وقتی توی بار اون اتفاق برای اون پسره ب..بیچاره اتفاق افتاد همش تو ته ته دلم میگفتم " بیچاره مرد ... چه قدر زود مرد " اما الان ..مرگ شده ارزوی هر روز و هر ثانیه ام!!!
هر روز با ارزوی اینکه امروز مثل دیروز نشه چ...چشمام و باز میکنم اما نمیشه ..
با وجود اینکه برای اولین بار میدیدمش ... بعد از اون شب ه...همش میگفتم خوش به حالت تهیونگ ، خوش به حالت که مردی و از این لجن زاری که ادم هاش خون هم و میمکن ر..راحت شدی ..
اون پ..پسر یه غریبه ب..بود اما چ..چرا من باید ب..به مرگش حسودی کنم؟!
و..وقتی این ب..بچه ت..تو ب..بدنم رشد کرد تازه عمق بدبختیم و فهمیدم ... درسته الان دوسش دارم اما ...
اما دارم تاوانش و با بدنی که هیچ توانایی و تو بزرگ ک...کردنش نداره میدم ...
ف...فکر میکنی من درد نمی کشم و از وضعی که دارم ا...ازار نمیبینم ؟؟؟
ن..نه م..معلومه که نه توی چشم شما من یه م..موجود سگ ج..جون و قویم که اگه بد ترین ب..بلاها هم سرش ب..بیاد هیچیش نمیشه …
YOU ARE READING
I Love You
Romance🥀 فیکشن : دوستت دارم 🥀 کاپل : چانبک 🥀 ژانر : امپرگ ، روزمره ، اسمات ، رمنس ، خشن ، فلاف +18 🔆خلاصه : پارک چانیول رئـیس بزرگ ترین بانـد مواد مخدره، مردی که دوست پسـر و مـادرش رو به قـتل رسوندن و اخـتلال روانـی پیدا کرده! چی میشه بکـهیون برای فرا...