ɪ ʟᴏᴠᴇ ʏᴏᴜ [ ᴇᴘ 92 ]

1.6K 327 27
                                    

سر بکهیون به پشتی صندلی چسبید و وقتی لب های چانیول روی لب هاش نشستن هوم اروم و ناخواسته ایی گفت.
به خاطر ناله ی ارومی که کرده بود با خجالت پلک هاش و روی هم فشار داد و با تردید دست هاش و بالا اورد تا دور گردن چانیول حلقه کنه .
میدونست همکاری کردن با مرد بزرگ تر چه طور بوسه های پر از علاقه اش و براش لذت بخش تر میکنه و این باعث میشد بدون اینکه دست خودش باشه بیشتر از قبل به چانیول عکس العمل نشون بده.
با وجود اینکه رابطه ی نصف و نیمه ی دیشبشون باعث میشد کلی خجالت بکشه اما چانیول جوری مردونه رفتار میکرد که بکهیون نمیتونست جلوی شدت گرفتن ضربان قلبش و بگیره ..
چند ردیف عقب تر اما نگاه جونگین میخ چانیولی شده بود که تقریبا روی دونسنگش خیمه زده بود و با مالکیت تمام لب هاش و بین لب های خودش گرفته بود ...
دیدنشون از این فاصله یکم سخت بود اما به هر حال وقتی اون مرد این طور مالکانه روی برادرش خیمه زده بود حدس کاری که میکردن سخت نبود.
به هر حال کاری نمیتونست بکنه پس سرش و چرخوند و با دیدن‌ نگاه خیره ی دوست پسرش روی خودش لبخند زد...
با جدا شدن لب های چانیول لب هاش و روی هم فشار داد و با تکیه ی پیشونی مرد بزرگ تر روی پیشونی خودش سرش به پشتی صندلی فشرده شد .
با خجالت از خیره شدن توی چشم های چانیول طفره رفت و صدای خش دار مرد بزرگ تر با گفتن《 کوچولوی خجالتی 》 باعث شد حتی بیشتر گر بگیره ...
چانیول بوسه ی دیگه ایی به لب هاش زد و ازش فاصله گرفت ...
همون طور که به چشمای خمار پسرش خیره شده بود شیشه شیر و گرفته بود و به تقلای کیوت پسرش برای شیر خوردن خیره شده بود ...
فنچش هر از گاهی دستش و بالا میاورد و روی دست ددیش که دور شیشه شیر قرار داشت قرار میداد ...
ضعیف و اسیب پذیر بودن پسرش هنوز هم بکهیون و میترسوند اما وقتی دید بعد از گذشت تقریبا 28 روز چه طور رشد کرده امیدوار شده بود ..
البته دنیل اون طوری که بکهیون دلش میخواست رشد نکرده بود اما لرزش لپ بامزه اش وقتی مک های سریعی به شیشه شیر میزد برای از تپش افتادن قلب بکهیون کافی بود .
نگاهش و به چانیولی که کنارش خوابیده بود داد و نا خواسته لبخند زد ‌.
وقتی که خواب بود دیگه خبری از اون اخم همیشگی روی صورتش نبود معصوم تر از چیزی که بود به نظر میومد ...
البته اروم تر لفظ درست تری بود...
جوری که یه پاش و زیر پای دیگه اش خم کرده بود و با تکیه دادن زانوش به دسته ی بین صندلیاشون به سمت بکهیون کج شده بود باعث میشد بکهیون حتی زیر پلک های بسته اش معذب بشه ...
هر از چندگاهی بدون اینکه دست خودش باشه نگاهش به سمت چانیول تغییر جهت میداد و بعد با فکر اینکه چانیول ممکنه یهو بیدار بشه و گیرش بندازه نگاهش و به جای دیگه ایی میداد...
بعد از خالی شدن شیشه شیر اون و از بین لب های دنیل بیرون اورد و با دستمال نانویی که روی سینه اش گذاشته بود باقی مونده ی شیر و از روی لب هاش پاک کرد ...
با احتیاط پسرش و به حالت نشسته در اورد و به سر بی ثباتش که هی پایین می افتاد خیره شد ...
چشمای ابی پسرش به خاطر نور کم داخل هواپیما باز بود و با کنجکاوی که چاشنیش شده بود روی صورت بکهیون بالا و پایین میشد ...

I Love YouWhere stories live. Discover now