👹آگارس👹بدجوری فکرم درگیر بود!
لوسیفر اگه میفهمید قطعا دست به کار احمقان ای میزد!
دستور مرگش رو میداد و طبیعتا هانیل هم همراهش از بین میرفت!شرایطی نبود که بخوام توی لاک بیرحمانه و پست خودم باشم.
برای آروم شدنش و اشک نریختنش هر کاری میکردم!
درسته عذابش دادم و بزور وارد این دنیا شده و تن به ازدواج با من داده در حالی که با فهمیدن اینکه خودش یکی از فرشته های مهم سرزمینش هست همینجا مونده و نخواسته قدرتش رو بروز بده یا حتی بره دنبالش!طبیعتا وقتی چنین بچه ای توی وجودش شکل گرفته نشون از قدرت والای هر دومون میده!
توی بغلم بود و یه لحظه هم ازم دور نمیشد و پسم نمیزد!
واقعا ترسیده بود وکل بدنش سرد شده بود!
حتی دیگه ازم نمیترسید و میخواست کنارش باشم!
این ماجرا خیلی ترسناک تر از هر چیزی بود!سر بالا آورد و خیره به چشام لب زد:
اگه بفهمن زنده نمیزارنمون...هق...من میترسم...هق...ازت متنفرم که این بلا...
از دو طرف صورتش گرفتم و لب زدم:
هانیل...من بهت بد کردم...قبول دارم...ولی از حالا به بعد همه چیز فرق میکنه...اون بچه چه بخواییم و چه نخواییم به دنیا میاد و اگه بخواییم جلوش رو بگیریم هیچکسی جون سالم به درنمیبره و خودتم خوب میدونی این موضوع رو!سری تکون داد که اشکش رو پاک کردم و پیشونیش رو بوسیدم.
یه آن لبخندی با خجالت روی لباش نشست.
باورم نمیشد با کوچیک ترین محبت اینقدر زیبا لبخند میزد و دلبری میکرد!
چطور موجود به این پاکی و زیبایی رو ندیدم و باهاش بد کردم؟!باید همه چیز عوض میشد.
همه چیز سخت شروع شده بود و سخت هم ادامه خواهد داشت و قطعا تا به دنیا اومدن این بچه و تربیتش و مطی خانواده کردنش حسابی طول میکشید!
چنین بچه هایی از بدو تولد پر قدرت و تنومند و دیکتاتور هستن و هر دو جنس شیطان و فرشته در ظاهر و باطنشون دیده میشه و ممکنه باعث دردسر های زیادی بشن و اگه پلید و بیرحم بشن به خانواده ی خودشون هم رحم نمیکنن!
برای گرفتن تخت شاهی دست به هر جنایتی میزنن!
![](https://img.wattpad.com/cover/296745923-288-k32480.jpg)