💠رازیل💠
وقتی دستش روی شکمم حرکت میکرد دردم میگرفت!
رو بهش گفتم دردم میاد که لبخندی زد و دستش رو سمت مو هام آورد و از جلوی صورتم کنارشون زد و خیره به چشام گفت:
این کوچولو خیلی دوستت داره که وقتی گرمای دستم رو حس کرده اعتراض میکنه و یا بهتره بگم وجود خطر و لوسیفر رو احساس کرده!
دست روی شکمم گذاشتم و لبخندی زدم و گفتم:
یعنی میگی اون قراره ازم محافظت کنه در برابر لوسیفر؟!
خندید و نزدیک لبام لب زد:
توی روی من وایسه و بخاطر معشوقه ام باهام برخورد کنه...نه تنها باهاش نمیجنگم بلکه تحسینش میکنم!
خندیدم و لب زدم:
نیومده پس کلی عزیز شد و منم دیگه سوگلیت نیستم و شدم مادر فرزندت؟!
اخمی میون لبخندش نشست و از چونه ام گرفت و خیره به لبام لب زد:
اینکه از تو دفاع کنه برای من عزیزه...اینکه عاشقت باشه برام ارزش خواهد داشت...پسران لوسیفر به هر کسی آسیب برسونن داغ نمیشن اما اگر به خانوادهشون دست درازی کنن کمترین مجازاتشون تیکه تیکه شدن و سوختنه!
با ترس از تعاریف همیشه خوفناکش بهش خیره بودم که نرم روی لبام رو بوسید.
کمی ازم فاصله گرفت که لب زدم:
بهم قول میدی نزاری اتفاقی براش بیوفته؟!من از اون بچه بیم دارم و...
توی بغلش گرفتم و نزاشت حرفم رو ادامه بدم و جدی گفت:
اون به دنیا نخواهد اومد تا بخواد بلایی بر سر هر کدوممون نازل بشه!
