🆚165👹

55 4 0
                                        


💠رازیل💠

از لحاظ جسمی بهتر شده بودم.
اما حال روحیم چی؟!

بغض کرده به لاویس توی آغوشم چشم دوختم.
لبخندی با عشق بهش زدم.

اونقدری زیبا بود که میترسیدم هر موجود شیطان صفتی اون رو برای خودش بخواد و لوسیفر هم بی توجه به میل من پسرکم رو بفرسته توی آغوشش!

با حضور لوسیفر به اتاق با لبخندی نگاهش کردم و از جام بلند شدم و لاویس رو توی گهواره اش گذاشتم و روی موهاش رو بوسیدم.

سمتش رفتم و گفتم:
سرورم با مراقبت های شما حالم بهتر شده...ازتون ممنونم...

از چونه ام گرفت و سرم رو سمت خودش کشید و خیره به لبام لب زد:
به خیالت نفهمیدم یه جایی توی گردن سفید و خوش تراشت به سنگ به نام بغض گیر کرده و سعی داره پنهونش کنی از خدایی که باعث زنده بودنت هست و بوده...هوم؟!

ترسیده لب زدم:
من...من منظورم حال جسمیم بود...نه حال روحیم سرورم!

لبخند تلخی زد و روی پیشونیم رو نرم بوسید و گفت:
بهت قول دادم که حالت رو خوب کنم ملکه ی من...پس چرا اون سنگ رو از مسیر رودی که خواهان جاری شدن هست برنمیداری تا سبک بشی الف کوچولوی حساسم؟!

تکخنده ای کردم و یهو بغضم ترکید و اشک شد.
به آغوشش پناه بردم.
بدن نحیفم میون بازوهای تنومندش گم شد.

🆚competition with the devil👹Onde histórias criam vida. Descubra agora