تا انتهای مراسم کنارم وایساده بود و تکون نمیخورد. حضور لاویس هم دیده میشد و گرمای وجود آندراس بیشتر حس میشد. حسی که نسبت بهش داشت خیلی فراتر از هر حسی بود که اینجوری آتیش درونش شعله ور شده بود!
وقتی مجلس تموم شد و سالن خالی شد تنها آگارس و هانیل و رازیل توی سالن موندن. رازیل به نظر ترسیده و نگران بود. نگاه های ما سه نفر روی آندراس و لاویسی بود که رازیل بهشون دیدی نداشت شاید برای همین مضطرب بود!
سمتش رفتم و دستش رو گرفتم و نرم بوسیدم و تنها نگاهش کردم که لبخندی با ناز زد و موهاش رو پشت گوشش گذاشت و زیباییش رو بیشتر به رخ کشید.
آندراس با پوزخندی توی سالن قدم زد و لب زد: لوسیفر...فکر نکن اینجام که ازت بخاطر این مجلس تشکر کنم و یا قدردان این همه احترامت به ما باشم...
لبخند کجی روی لبام با عصبانیت نقش بست و اون با نگاهی به هانیلی که مضطرب بود لب زد: اگه مادرم برای این قصر اضافی هست و نمیتونی ازش مراقبت کنی میتونم از اینجا ببرمش...من نمیتونم هر روز شاهد دیدن زجر کشیدنش باشم و شما پدر و پسر بخوایین هر بلایی سرش بیارین...
هانیل عصبی لب زد: آندراس!
نگاهش رو بهش داد و گفت: آندراس و چی مادر؟!من نمیخوام این هیولاهای بی رحم بلایی سرت بیارن سر هیچ و پوچ!
لاویس اخمو به آندراس نزدیک شد و گفت: کاری که پدرم کرد فقط پیروی از قانون بوده و اونی که سرپیچی کرده باید مجازات بشه...
آندراس لبخندی شرورانه زد و گفت: فکر نمیکنم به هوش شما نیازی باشه شیطان کوچولو...
به سمتش گام برداشت و گفت: تنهایی فکر کردی که اون حرف گناه محسوب میشه و مجازات داره؟!
لاویس که ضایع شد عصبی به عقب هولش داد و رو بهم گفت: پدر همین حالا باید بخاطر اینکه بی اجازه به پرنس این قصر نزدیک میشه و بهش بی احترامی میکنه مجازاتش کنی!
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
🖤آندراس🖤
پوست: برنز چشم: چند رنگ مو: مشکی سن: ۲۵ سال حرفه و شخصیت: پسر آگارس و هانیل! یکی از جانشینان تخت شاهی لوسیفر! جاه طلب و مغرور و قوی!
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
🤍لاویس🤍
پوست: سفید چشم: چند رنگ مو: طلایی سن: ۲۴ سال حرفه و شخصیت: پسر لوسیفر و رازیل! یکی از جانشینان تخت شاهی لوسیفر! جاه طلب و مغرور و زیبا!