🆚129👹

52 6 0
                                    

🆚راوی🆚

دستش رو روی بدن پسر به خواب رفته کشید.
زیادی نرم و بی خط و خش بود.
عروسک معصوم و نحیفی بود و دلش میخواست باهاش بازی کنه.

سطل آبی رو که پایین پاهاش بود رو برداشت و کلش رو روی سر پسر خالی کرد.

پسر وحشت زده چشم باز کرد و هیعی از سردی آب کشید.
با استرس و بدنی لرزون به سوفیا چشم دوخت که پوزخندی معنادار گوشه ی لبای زرشکی اش نقش بسته بود.

انگشتش رو روی صورتش کشید.
نخن تیزش پوست نحیف و صدفی پسرک رو خراش مینداخت.

با بغض لب زد:
بزارین...بزارین برم...قول میدم...

عصبی از فکش گرفت و میون انگشت هاش فشرد و نزدیک لبای هوس برانگیز پسر لب زد:
دلم میخواد تا وقتی که ترس تغذیه میکنم و وجودت رو شبیه خونی میمکم فقط و فقط برام ناله کنی و حرفی نزنی...فهمیدی موجود ابلح؟!

خواست با ترس چیزی بگه که یهو لبای سوزاننده ی سوفیا روی لبای نرم و گوشتیش نشست و بوی سوختگی لباش و درد و سوزشش ناله ی دردمندش رو درآورد و اشک هاش بی وقفه روی گونه اش جاری شد.

دست های اسیرش رو تکون داد و در دل تمنای رهایی کرد اما دست های متجاوز دختر شیطان لباس هاش رو درید و جسم لرزونش رو با چشایی خندون نوازشی بیرحمانه کرد و چنگی از گردنی باکره ی پسر گرفت و نزدیک صورتش با لبخندی خندون لب زد:
عروسک خوردنی هستی...حتی اگه لوسیفر بکشتت من از جنازه ات نمیگذرم و تا ابد توی همین سیاهی میمونی کوچولو!

حانان بیشتر اشک ریخت و چشاش رو بست تا نبینه چجوری خودش با حماقت هاش جوونیش رو به آتیش کشید!

وقتی لبای سوفیا روی گردنش نشست و مک عمیقی بهش زد هقی معصومانه زد.
سوفیا خندید و گازی از گردنش گرفت که خونی روی گردنش جاری شد.

چشای حانان با دردی که به یکباره توی گردنش پیچید سیاهی رفت و لباش رو روی هم فشرد و با تموم وجودش جیغی در درون کشید.

🆚competition with the devil👹Where stories live. Discover now