🆚149👹

71 5 0
                                        

👹آگارس👹

چی بهش میگفتم؟!
این از خصلت ما بود!
شیاطین بسیار جاه طلب و خودخواه بودن و برای رسیدن به امپراطوری کل سرزمین های اطرافشون دست به هر کاری میزدن!

کنارش روی تخت نشستم و روی موهاش رو نوازش کردم.
حالش خوب نبود.
وقتی آندراس رو باردار بود دیده بودم که چقدر ضعیف شده بود و حالا نمیخواستم اینطوری بشه.
باید ازش نهایت مراقبت رو میکردم.

دستم رو گرفت و یه طرف صورتش رو روی کف دستم گذاشت و با چشای آبی رنگش بهم چشم دوخت و گفت:
نمیخوای چیزی بگی آگارس من؟!

لبخندی به ابراز عشق همیشگیش زدم و گفتم:
نگران نباش فرشته ی من...هر چیزی که بشه من نمیزارم به خانواده ات آسیبی برسه...هر چند که اونا با ما دشمن هستن اما خب هر چیزی که تو بخوای همون میشه و این رو آندراسی که خالصانه دوستت داره هم میدونه...هوم؟!

لبخندی با عشق زد و روی دستم رو با لبای سرخش بوسید که بی طاقت شدم.

یه آن روش خیمه زدم و لباش رو شکار کردم و داغ بوسیدم. 

حریصانه میبوسیدمش اما مراقب بودم که هر وقت نفس کم آورد عقب بکشم.
چون باید علاوه بر فرشته ام مراقب شیطون کوچولوی توی شکمش هم میبودم!

سرم رو کمی عقب بردم و به چشاش خیره شدم و دستم رو نوازش وار روی شکمش کشیدم که حرکت ریزی رو زیر دستم حس کردم و لبخندی زدم و هانیل هم ملیح خندید و گفت:
برخلاف آندراس این یکی انگار نیومده خیلی خاطرت رو میخواد آقای پدر!

خندیدم به حرفش و لبام رو روی شکمش گذاشتم و عمیق و طولانی بوسیدم و لب زدم:
این توله شیطون قراره سرکش تر از همه بشه...دقیقا مثه همون آگارسی که تموم قوانین قصر رو زیر پا گذاشت برای رسیدن به فرشته اش دست به هر کاری زد!

🆚competition with the devil👹Donde viven las historias. Descúbrelo ahora