💥راوی💥
پسرک با اشک هایی که جاری میشد توسط لومیر و چند خدمه ی دیگه در حال حاضر شدن بود.
در اون لباس از جنس طلا و الماس و یاقوت های رنگارنگ به قدری زیبا و دیدنی شده بود که هیچ زیبا رویی در مقابلش زیبا نبود!پوست از جنس برفش میون اون همه درخشش قابل پرستش بود و چشم های به رنگ دریای بیکرانش و مو های طلاییش و لب های سرخ و گونه های صورتی ملایمش همه و همه از اون یه نقاشی ستودنی ساخته بود!
طوری که اگر ساخت ها بهش چشم میدوختی از زیبایی هاش کم نمیشد که هیچ بلکه اضافه تر هم میشد!وقتی از لومیر پرسید که برای چی اینجاست.
لومیر تموم ماجرا رو گفت.
از اینکه چشم پسر شیطان اون رو گرفته بود و قراره عروسش بشه متعجب بود و وحشت داشت!
همون کابوسی که ازش میترسید حالا باید روز به روز باهاش رو به رو میشد!
همون سیاهی که از آتش بود و بویی از رحم و مهربانی نبرده بود!لومیر بعد از شونه زدن اون مو های از جنس طلا لبخندی به قامت نهیب و زیباش زد و گفت:
بهتر از اون چیزی که فکر میکردم شدی عروس نایاب شیطان!با باز شدن ناگهانی در همگی بدون وقت تلف کردنی محو شدن.
لومیر به سمت سرورش رفت و بعد احترامی از اتاق خارج شد.
جایگاه ویژه ای برای پسر شیطان داشت که هیچ گاه هنگام ورودش غیب نمیشد و از اون ترسی نداشت!پسرک با دیدن اون سیاهی که تنها دو چشمش دیده میشد گریه اش تشدید شد.
وقتی به سمتش با شتابی اومد جیغی خفه کشید و بدنش به دیوار میخکوب شد.
آگارس کهدبازی کردن با این پسر رو خیلی دوست داشت و برای شب باد از ازدواجشون برنامه ها چیده بود لبخندی کنج لباش نشست.
با انگشت های قیر مانندش روی پوست لطیفش رو نوازش کرد.
پسرک از شدت ترس به خود میلرزید.
پوزخندی زد و لباش رو از هم فاصله داد و بخار آتشینش توی صورت پسر خالی شد و گفت:
زیبا شدی پسرک آگارس!توی بعد انسانیش رفت و بوسه ای روی لبای لرزونش نشوند.
نمیخواست عروسش در مقابل لوسیفر با لبای سوخته و خونین ظاهر بشه!
بعد از بوسه به چشای نمدار پسرک خیره شد.
آروم لب زد:
من...من...ازت میترسم...تو...یه هیولایی...ابرو هاش از شدت تعجب بالا رفت و یه دفعه خندید.
آتش اطراف بدنش رو فرا گرفت.
پسرک از ترس جیغی کشید که آگارس با خشم بعد از تمسخر از گردنش گرفت و فشرد و لب زد:
بابت بی حرمتیت به اربابت امشب تاوان میدی!بعد حرفش بدون مکثی محو شد.
موقع شروع مراسم لومیر دنبالش اومد و اون رو تا سالن اصلی همراهی کرد.
البته که میترسید دست از پا خطا کنه تا وضعیتش بد تر از حالا بشه!وقتی ابتدای فرش قرمز رنگ بلندی ایستادن.
همه ی مهمان ها که دو طرف فرش قرمز رنگ روی صندلی های خاص خودشون نشسته بودن به سمتش برگشتن.
با چشایی که شعله های آتش از توش زبونه میکشید و لبخند های خوفناکی به خیره شدن.
همگی به انتخاب آگارس سرورشون بالیدن!
حتی لوسیفر هم با دیدن پسرک لبخندی زد و رو به آگارسی که کنارش وایساده بود لب زد:
زیباست اما حقیره!انسان در مقابل شیطان و جن و فرشته ها جایگاهی نداره!
