🔥لوسیفر🔥
قامتش که نمایان شد لبخندی روی لبام نشست.
میدونستم در آینده چه شکلی خواهد شد اما حالا دیگه علنی و به ظاهر میدیدم.
هر دفعه با جسم های مختلفی از کودکی و نوجوانی و جوانیش ظاهر میشد و حالا توی جسم جوانیش بود که نشون میداد واقعا شاه شدن لایقشه!
با غرور نگاهم کرد و گفت:
چطوری پدربزرگ؟!شنیدم قراره زودی پیر بشی و آگارس رو شاه کنی؟!هوم؟!
خندیدم به جسارتش و گفتم:
دلی که جنسش از گرماست پیر نمیشه...چرا که هر چیز بدی رو با اراده ی ناچیزی دود و خاکستر میکنه!
خندید و دستی زد و اشاره ای به تاج روی میز کرد و گفت:
مگه غیر از اینه که اون تاج روی سر آندراس زیباتر میشینه؟!
به غرور و خودخواهیش که دقیقا عین جوونی های خودم بود لبخند زدم و گفتم:
نه...هیچکس نمیتونه انکار کنه که تخمی از تخم شیطان لایق تخت شاهی نباشه!
لبخندی بخاطر تعریفم زد و گفت:
میدونی خوبه که باهم کنار میایم...
پوزخندی زدم و اشاره به تخت کردم و گفتم:
اما رقیب هات رو دست کم نگیر پسر شیطان!
نگاهی پر از شیطنت به رازیل و برجستگی شکمش انداخت و گفت:
اون برای منه...این رو خودت هم میدونی...اون ملکه ی منه نه رقیب جناب لوسیفر!
خندیدم و گفتم:
اون حس خوبی که ازش میگیری تنها بخاطر اینه که توی طالعت نوشته شده که معشوقت خواهد بود اما...
نزدیک تر بهش شدم و خیره به چشاش لب زدم:
اون پسر لوسیفره...راحت خودش رو در اختیار کسی قرار نمیده!
نگاه بدی به رازیل انداخت و دقیقا عین پسر بچه هایی که اسباب بازیشون رو ازشون گرفتن لب زد:
اما اون ماله منه و خواه یا ناخواه به دستش میارم!
دست به سینه و بیخیال به حرص خوردنش نگاه کردم که عصبی نگاهم کرد و محو شد و رفت!
