👼هانیل👼جای جای بدنم رو میبوسید اما نه وحشیانه و حتی متجاوز گرانه!
یه جور ابراز علاقه و نشون دادن عشقش بهم بود!پیشروی نکرد و حتی لباس هام رو درنیاورد.
انگار نمیخواست اعتمادم رو بشکنه!وقتی بوسه هاش به شکمم رسید انگشتش رو روی شکمم کشید و گفت:
هر چی که باشه...حتی اگه قرار باشه دشمنم باشه نمیزارم از دست بره...اون اولین زاده ی منه و قرار نیست نابود بشه...لوسیفر هر کاری کنه من جلوش وایمیستم...اون بار واینستادم و گذاشتم زور بازو نشون بده اما این بار نوبت نشون دادن زور منه!بعد حرفش یه آن توی شکمم چیزی حرکت کرد و نفسم رو برید.
آگارس لبخندی زد و گفت:
وحشیه اما دوست داشتنیه!لبخندی با زور روی لبام نشست و لب زدم:
وقتی تکون میخوره انگار تیغ های گل رز توی وجودم فرو میرن و درمیان!خم شد و روی پیشونیم رو بوسید و گفت:
تو میتونی تحملش کنی فرشته ی من...فقط کافیه قدرتت رو باور کنی...خودم بهت یاد میدم چجوری پیداش کنی...روی صورتم رو نوازش کرد و گفت:
باید از اینجا بریم...لوسیفر همین الآن هم فهمیده چی توی ذهنمونه!بوسه ای روی لبام نشوند و یه آن بلندم کرد و تا خواستم ریکشنی نشون بدم و یا حرفی بزنم از توی اتاق محو شدیم!
انگار فکر همه جاش رو کرده بود که اینقدر سریع از قصر بیرون زدیم!
![](https://img.wattpad.com/cover/296745923-288-k32480.jpg)