🆚10👹

346 48 10
                                        

💠رازیل💠

میدونستم تند رفتم.
میدونستم دست روی اعصاب نداشته اش گذاشتم اما عصبی و ناراحت و دلخور بودم!

اینکه همه بهم صفت بدنامی رو داده بودن و اینکه مجبور بودم در برابر همشون سکوت کنم به شدت آزارم میداد.

وقتی نوجوون بودم به این قصر اومدم.
پدر درمورد شیطان چیزی بهم نگفته بودم.
اوایل همه چیز عین کابوس بود.
ترس و ترس و ترس!
لوسیفر بی رحم بود و توجهی به حال و روزت نداشت.
برای اینکه طلق میل خودش بزرگ و تربیت بشم حسابی تنبیه ام میکرد!
هیچ کسی طبیعتا از تنبیه با آتش لذت نمیبرد!

🌈راوی🌈

دست هاش بخاطر فرو رفتن خار ها دور مچشون زخم شده بود. 

وجودش میلرزید وقتی غرش های عصبیش با گرمای بدنش روی جسمش خالی میکرد!

خیره به چشای سرخ و طلایی شد و با بغض گفت:
میدونم حقیر تر از اونیم که بخوام اعتراضی کنم اما خسته ام...از نگاه های بد و خوار کننده و...

از شجاعتش خوشش میومد.
همیشه همینقدر جسارت داشت و میون درد هم حرف هاش رو میزد!

پوزخندی زد و نوک ناخنش رو زیر چونه اش فرو برد.
چشم بست و منتظر دردی شد که میدونست نمیتونه ازش فرار کنه!
دم گوشش لب زد:
نکنه یادت رفته تنها باید برای یکی مهم باشی و برای همون سر خم کنی...هوم؟!باز هم قراره چیز هایی رو بهت گوشزد کنم؟!مگه نمیدونی که اینجایی که تنها به سرورت خدمت کنی؟!

وقتی ناخنش رفته رفته و میون حرف هاش توی پوست نازک گردنش فرو رفت صورتش از درد جمع شد و لب گزید و ناله ی پر دردی کشید.
ناخن تیزی که توی پوستش فرو رفته بود عین کاردی تا انتهای گردنش کشیده شد.
به نفس نفس افتاد از دردی که به وجودش تزریق میکرد.

خونی که از پوست شکافته شده ی گردنش خارج شد چشای تاریکش رو خونی کرد.
خنده ی پر لذتی سر داد از شنیدن صدای دردش.
چشای معصوم و زیباش رو که کشیده و دلربا بود به مرد آتشینش داد و گفت:
خواهش...هق...خواهش میکنم...هق...اشتباه کردم...هق...تند رفتم...هق...

خندید از عجز و ضعف یار محبوبش.
سرخی خون جریش کرد و عین خونآشامی زبون تیز برنده و پر حرارتش رو از انتهای زخم تا بالاش کشید و طعم شیرین و عسلی خونش رو چشید.

صورت رازیل از درد و لذت جمع شد و وقتی ناله ای سر داد لوسیفر بدون مکثی با دندون هایی که بخاطر زیبایی و سفیدی گردنش به خارش افتاده بود رو توی گردنش فرو برد و گازی طاقت فرسا گرفت و صدای جیغ و ناله و دردش فضای اطراف رو پر کرد.

🆚competition with the devil👹Donde viven las historias. Descúbrelo ahora