🆚104👹

85 10 0
                                    

🌚اربوس🌚

در اتاق رو آروم باز کردم.
با ورودم به اتاق با صحنه ای رو به رو شدم که تموم هوش و حواسم از دنیای اطراف از بین رفت!

برای لحظه ای تموم دنیا جلوی چشام ایستاد و ضربان قلبم به اوج خودش رسید!

جسم نحیف و از جنس برنزش کاملا برهنه بود و انگار به تازگی از حموم بیرون اومده بود و موهای خیسش و مواجش روی شونه اش غوغایی درونم به پا مرده بود و نمیتونستم حتی درست نفس بکشم!

متوجه نگاه های ثابتم شد و خندید و خجالت زده حوله اش رو روی دوشش انداخت.
تا همین الآن هم برای چشیدنش زیادی صبر کردم و خب شاید میخواستم بهش فرصت بدم که به اینجا بودن عادت کنه.

سمتش گام برداشتم و سعی کردم آروم باشم تا یه وقت دلخور نشه.

از پشت بغلش کردم و حوله رو روی شونه هاش برداشتم و روی گردنش رو تا رو بازوش بوسیدم که دستش رو عقب آورد و روی صورتم گذاشت و با خنده ی ملایمی لب زد:
آهه...اربوس...

دستم رو از روی کمرش تا روی برجستگی باسنش بردم که لباش رو گازی گرفت و دم گوشش لب زدم:
دلم میخواد این الهه ی زیبا و آتشین رو توی خونه ی قلبم حبس کنم و دور از همه و تا سالیان سال ازش محافظت کنم...میخوام...

از چونه اش گرفتم و لبای سرخش رو میون لبام گرفتم و عمیق بوسیدم و لب زدم:
میخوامت...خیلی بیشتر از همیشه الهه ی من!

بدون مکثی از زیر رون هاش گرفتم و بغلش کردم که مستانه خندید و خندیدم و یمت تخت بردمش و لباش رو به بازی گرفتم و رو پوش بلندم رو که تنها بازوهام رو میپوشوند رو درآوردم و لبام گردن خوش تراش و شکلاتیش رو هدف گرفت.

بوسه هام رفته رفته سمت سینه های سرخ رنگش حرکت کرد.
میون دندون هام گرفتمش که کمرش از روی تخت بلند شد و نالید.
پایین تنه اش رو میون انگشت هام فشردم که چنگی به موهام زد و گازی از شونه ام گرفت.

خندیدم و لباش رو بوسیدم و مکیدم و لب زدم:
دندون های تیزی داری شیطون کوچولوی من...

🆚competition with the devil👹Où les histoires vivent. Découvrez maintenant