🆚92👹

116 16 0
                                        


❄ساموئل❄

با نگاه مبهوت بهم چشم دوخت و حرف هام گوش میداد.
رنگش پریده بود.
نگران دستم رو روی صورتش گذاشتم و گفتم:
چیز بدی گفتم هانیل؟!

اشکی از صورتش چکید و در انتهای صورتش تبدیل به گلبرگی سرخ شد!
مات و مبهوت زیباییش بودم که لب زد:
مادر عاشق لوسیفر بود؟!تو...تو پسر لوسیفری؟!مادر بخاطر اون به این روز افتاد؟!

یهو داد زد و گفت:
مادر من بهترین فرشته ی خدا بخاطر اون هیولا باید تاوان بده و اون راحت زندگی کنه و به معشوقه ی جدیدش برسه؟!

با دیدن حالش بغض به گلوم چنگ انداخت و گفتم:
خودش میدونست...میدونست که این عشق آخرش چه بلایی سرش میاره اما چشاش کور بود و فقط لوسیفر رو میخواست...لوسیفر هم عاشقش بود و بعد رفتنش شکسته شد و اینکه دوباره داره زندگی میکنه تنها بخاطر خانواده اش هست و...

اشک هاش دونه دونه جاری میشد.
روی زانوهاش فرود اومد و جیغ زد و گفت:
ساموئل من شنیدن این حرف ها رو نمیخوام...من فقط مادرم رو میخوام...مادرم...

با حضور آگارس با چهره ی خنثی اما هشداردهنده بهش چشم دوختم.
هانیل به پشت سرش چشم دوخت و نگاه بدی به آگارس انداخت و رفت سمتش و مشتی به سینه اش کوبید و گفت:
تو میدونستی...تو همه چیز رو میدونستی و هیچی بهم نگفتی...تو میدونستی باعث مرگ مادرم پدرته...هق...

یهو مکثی کرد و گفت:
تازه یادم اومد...مادربزرگت راجب اون پسر دورگه شیطان و فرشته میگفت...لوسیفر و میکائیل منظورش به پدرت و مادرم بوده...هق...چرا من اینقدر بی فکرم که نفهمیدم...هق...

آگارس تا آخر حرف هاش و مشت هایی که میخورد تنها ساکن ایستاده بود و هیچ ریکشنی نشون نمیداد.
انگار میخواست مراعات فرشته اش رو بکنه.
حق رو به اون میداد.
اون نحیف تر و معصوم تر از همه ی ما بود.
ما با خوی شیطانیمون میتونستیم با این بی رحمی ها کنار بیابیم اما اون که خالصا یه فرشته بود و با قلبی به دور از هر دود و آتشی نمیتونست تن به چنین ظلمتی بده!

🆚competition with the devil👹Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon