با حس کردنش توی بغلم بی جون لبخندی زدم. بدنش آروم و گرم. دلم میخواست نوازشش کنم و ببوسمش و عطرش رو نفس بکشم اما به قدری انرژیم تحلیل رفته بود که نمیتونستم حرکتی کنم و تنها با چشای نیمه باز بهش خیره بودم!
آگارس کنارش نشست و رو پیشونیش رو دستی کشید که آندراس کوچولوم تند تند نفس کشید و چشاش رو باز کرد. فوق العاده بود! زیبا و پرستیدنی! هر رنگی رو میشد توش پیدا کرد!
نتونستم از نوازشش بگذرم. دستم رو با هر بی جونی که بود سمت صورت کوچولوش بردم و آروم نوازشش کردم که یهو لبخندی شیرین زد و دست کوچولوش به دستم چنگ زد. آروم خندیدم که آگارس هم خندید و گفت: دور از انتظار هم نبود حرکتش...این فسقلی که حالا داری میبینی وقتی بزرگ و مرد بشه کلی قراره بلا سر اهالی قصر بیاره!
خندیدم و روی موهای نرم و ابریشمیش رو بوسیدم و گفتم: هر کاری دلش میخواد بکنه...من همیشه پشتش هستم!
خندید و دستشم رو میون دست هاش گرفت و سمت لباش برد و بوسید و گفت: توی طرفداری کردن از این توله تنها نیستی...پدربزرگش هم کم هواخواهش نیست!
با ورود یهویی لوسیفر ترسیدم. آگارس لبخندی زد و لب زد: آروم باش عزیزم...دیگه خطری تهدیدت نمیکنه!
لوسیفر نزدیک تخت اومد. برای اولین بار لبخند از روی عشقش رو دیدم! کنار آندراس نشست و دستش رو سمتش برد که آندراس چشای هزار رنگش رو بهش دوخت. با اینکه یه نوزاد بود اما اصلا نگاهش از نگاه گیرای لوسیفر ترس نداشت و با شجاعت بهش چشم دوخته بود!
دستی به سرش کشید و چیزی رو زمزمه کرد که چشای آندراس به ناگه نیمی سیاه و نیمه دیگر سفید شد و نمادی روی گردنش ظاهر شد! نمادی با دو بال سیاه و سفید که بالاش حلالی از فرشته بود! خیلی خوشگل بود و باعث شد لبخندی به زیباییش بزنم. نگاه لوسیفر سمت من برگشت و دستش رو سمتم آورد که با ترس چشام رو بستم.
روی سرم رو دست کشید و گرمایی رو حس کردم و تموم درد توی بدنم از بین رفت!
چشم باز کردم که لب زد: باید همیشه سالم باشی تا از نواده ی من مراقبت و پرستاری بکنی!
Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.
چشای آندراس کوچولو🤤😍🌈
Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.