👹آگارس👹
برای یه لحظه دلم اعتراف به عشقم رو خواست!
وقتی پاکی بی حد و اندازه اش و معصومیتش رو میدیدم نمیتونستم بیخیالش بشم و دوباره عذابش بدم!
زیبایی که هر لحظه بیشتر رو نمایی میکرد و هر بار با دیدنش غرق لذت و عشق میشدم!
وقتی اعتراف کردم و لب گشودم و کلماتی از عشق رو سرودم بوسه ای روی لبام نشست میون این همه عذابی که نصیبش کردم و انتظارش رو نداشتم!
خواستم آروم و بی حرکت بمونم تا تنها اون ببوسه اما نشد!
نشد مقاومت کنم!
بوسه رو به دست گرفتم آروم بلند شدم و روش خیمه زدم که با چشای نگران نگاهم کرد.
بوسه هایی روی لباش نشوندم و جای جای صورتش رو بوسیدم.
اولش کل بدنش رو سفت و منقبض کرده بود و ترسیده بود اما وقتی دید بوسه هام نرم و عاشقانه روی صورتش مینشینه کم کم بدنش شول شد و دست هاش رو روی سینه ام گذاشت و گفت:
آگارس!
اولین باری بود که اسمم رو صدا میزد.
غرق لذت شدم از شنیدن اسمم از میون لبای سرخ و صدای دلنشینش!
روی پیشونیش رو بوسیدم و گفتم:
جانه دلم فرشته ی شکستنیه ی من!
لبخندی زد و خجالت کشیده چشم ازم گرفت.
لبخندی زدم و روی گونه های سرخ شده اش رو نرم بوسیدم و بینی ام رو توی گردنش فرو بردم و نفس عمیقی کشیدم که آهی از میون لباش خارج شد!
توگلویی خندیدم بخاطر لذتی که هر چند کوچیک بهش دادم و بوسه ای روی گردنش نشوندم که آه دیگه ای کشید و از بازوم چنگ گرفت و لب زد:
چرا همیشه اینقدر داغن؟!
دستش که دور بازوم حلقه شد رو گرفتم و بوسیدم و لب زدم:
چجوری زیبای زندگیم رو ببینم و لمسش کنم و سرد باشم؟!
