🆚126👹

75 8 0
                                        


🔥لوسیفر🔥

رازیل با لاویس توی بغلش سرگرم بود و داشت باهاش حرف میزد و نوازشش میکرد و صدای خنده های هر دوشون به گوشم میرسید.

لبخندی روی لبم نشست از این همه زیبایی و عشق.
سمتشون رفتم و روی موهای رازیل که دیگه بلندیش تا روی کمرش بود رو نوازش کردم و روی سرش رو بوسیدم و لب زدم:
قبل از خودت میدونستم عاشق بچه ای و یه جورایی میدیدم که باهاش چیکارها که نمیکنی!

خندید و دستم رو گرفت و سمت لباش برد و بوسید و گفت:
خوشحالم که من رو انتخاب کردی برای این عروسک خوشگل!

اولین باری بود که اینقدر صادقانه به عشقش اعتراف میکرد بدون هیچ فشار و سختی.
از چونه اش گرفتم و روی لباش رو بوسیدم و خیره به چشای نیمه بازش لب زدم:
برای عشق پاک و درخشانت زیادی سیاه و تاریکم اما هیچ وقت نمیزارم ترکم کنی...هیچ وقت...

میون حرفم یهو چیزی جلوی چشام نقش بست.
تصویر پسر آدمیزاد که درون سرزمین شیطان بزرگ در حال دوییدن بود!

اخمی میون ابروهام نشست.
رازیل چند باری این حالت هام رو دیده بود پس براش طبیعی بود و فقط نگران پرسید:
چیزی دیدی سرور من؟!

سری تکون دادم و تنها لب زدم:
پسر آدم!

با خوندن وردی با سرعت نوری خودم رو به جایی که توش در حال دوییدن و به خیال خامش در حال فرار بود رسوندم.

🆚competition with the devil👹Where stories live. Discover now