🔥لوسیفر🔥
میدونستم دست به چنین حماقتی میزنه!
از همون اولش هم با چنین وصلتی مخالف بودم و حدس میزدم هانیل تنها یه انسان خالص نباشه!به همه چیزش مشکوک بودم و چند روزی بود که بوی کسی غیر از شیاطین یه مشامم میرسید!
آخرش هم کار از کار گذشت و آگارس دست به انتخابی اشتباه زد و حالا چیزی رو توی وجود اون فرشته ی مظلوم نما کاشت که قطعا دشمن ما خواهد بود و معلوم نیست چه به سر دو جهان خواهد اومد!
خدای فرشتگان قطعا سکوت نمیکرد و مم رو مقصر این فاجعه میدونست!
میدونستم آگارس برای اون فرشته و نجات و حفظ جونش هر کاری میکنه.
از سر تا نوک قلبش رو خونده بودم که چقدر دوستش داره و براش جونش رو هم میده!از طرفی گرفتن جون اون بچه مصادف میشد با مرگ هانیل و قطعا مرگ یه فرشته باعث شکل گیری جنگی میون دو دنیای فرشتگان و آتشیان میشد!
رسما نمیشد کاریش کرد و باید در انتظار به دنیا اومدن اون موجود نیمه فرشته و نیمه شیطان میبودیم!
با ناله ی ضعیفی از افکار آشوبم بیرون اومدم.
رازیل روی زمین افتاده بود.
دوباره دردش گرفته بود.هنوز یه ماه هم نشده درد هاش شروع شده بود و نشون میداد که چقدر الف ها ناتوان و ضعیف هستن توی هر مواردی!
خب قدرت های شیاطین در مقابل تر قدرتی بدتر بود و میدیدم که مادر بچه هام چجوری بدون درد سوفیا و آگارس به دنیا آورده بودشون!به سمتش رفتم.
بعد هر بار درد دیدن باید به آغوش میکشیدمش.
بی تفاوت بودن میتونست ضربه ی روحی بدی بهش بزنه و خب معشوق هم یود و نمیتونستم دردش رو ببینم.
اینکه خودم بهش درد بدم به خواسته ی خودمه اما کسی حتی فرزندمون هم حق درد داد بهش رو نداشت!اونقدری دردش براش غیر قابل تحمل بود که تنها با کمی ازش از پای درمیومد و به گریه میوفتاد!
خم شدم و دست هام رو زیر کمر و زانو هاش گذاشتم و آروم بغلش کردم.
روی تخت تکیه به تاج تخت نشستم که روی بدنم دراز کشید و سر روی سینه ام گذاشت.
قطره اشکش روی سینه ام چکید که از چونه اش گرفتم و سرش رو بالا آوردم و لبخندی به صورت زیباش زدم و گفتم:
کندن معدن و رسیدن به طلا سختی های خودش رو داره...ملکه ی من هم به قدری قوی هست که از پسش بربیاد...اینطور نیست زیبای لوسیفر؟!لبخندی میون دردش زد و روی سینه ام رو نوازش کرد و بوسید و لب زد:
چشم سرورم!
![](https://img.wattpad.com/cover/296745923-288-k32480.jpg)