👼هانیل👼
وقتی وارد اتاق شد حسش کردم.
کوچولوی توی شکمم حرکت کرد و قلبم به شدت تپید.
دست هاش وقتی دورم حلقه شد و از پشت بهم چسبید و گرمای وجودش رو حس کردم بدنم از همه چیز آسوده شد!
انگار امن ترین جای جهان من بود!
خودش هم میدونست و حس میکرد و افکار درونم رو میخوند!دلم بوسیدنش رو میخواست انگار پسرمون هم موافق میل مادرش بود که تپش قلبم رو بالاتر برد و برگشتم سمتش و دست هام رو دور گردنش حلقه کردم و لبام رو روی لباش گذاشتم.
شیفته وارانه لبام رو بوسید و آروم بغلم کرد و سمت تخت بردم و روی تخت نشست و منم روی رون هاش نشستم و خیره به چشام با اخم هایی که میونش لبخندی هم نمایان بود دستش رو سمت صورتم آورد و آروم نوازش کرد و لب زد:
اونقدری همه چیزت زیباست که نمیدونم چجوری ازت تعریف کنم فرشته ی من!لبخندی زدم و پیشونیم رو به پیشونیش چسبوندم و لب زدم:
فکر میکردم هیچ وقت قرار نیست کنارت دووم بیارم...فکر میکردم زندگیم سیاه و تاریک شده...اما...خیره به چشاش که به رنگ رنگین کمون دراومده بود یه جور نماد عشق و لذت بود لب زدم:
همین که میتونم بدون هیچ ترسی توی آغوشت آروم بگیرم و زیبایی هات رو توی دنیای تاریکت پیدا کنم یعنی عاشقت شدم!آروم خندید و گفت:
نمیزارم از دوست داشتن آگارس دست بکشی!با ناز خندیدم که دستش رو سمت بال هام برد و نوازشش کرد و لبخند مجی روی لباش نشست و لب زد:
خیلی نرم تر از ماله منه...خیلی شکننده و ظریفه...به چشام چشم دوخت و ادامه داد:
نمیزارن حتی باد هم بهش بخوره...نمیخوام حتی یکم هم بهش فشار بیاد...اصلا حق نداری جلوی هیچ کسی جز خودم اونا رو نمایان کنی...نمیخوام چشم جنیان به زیبایی هاش بیوفته!با ذوق از حسادت و غیرت پسر شیطان دست هام رو دو طرف صورتش گذاشتم و دلبرانه لب زدم:
همه چیزم برای شماست سرور آتش...پوزخندی زد و از چونه ام گرفت و نزدیک لبم لب زد:
برای سرور آتش دلبری میکنی از عواقبش ترسی نداری فرشته کوچولوی من؟!چشام رو خمار کردم و لبام رو به صورتش چسبوندم و لب زدم:
نه تا وقتی سرورم قول داده که مراقبم باشه!
![](https://img.wattpad.com/cover/296745923-288-k32480.jpg)