🆚68👹

135 25 3
                                    

🔥لوسیفر🔥

دستم رو روی شکمش گذاشتم تا آرومش کنم.
تمرکز کردم تا آتشی که اون کوچولو توس وجودش انداخته بود رو آروم کنم اما یهو حضور کسه دیگه ای رو توی اتاق حس کردم و لبخندی عصبی روی لبام نشست!

قبل اینکه چیزی بگم حرصی لب زد:
لوسیفر...

سمتش برگشتم.
میخواستم سر تا پاش رو باز هم از نزدیک و به دور از خیال برانداز کنم.

چند قدمیم دست به سینه ایستاد و گفت:
من کاری ندارم که میخوای با این هرزه ات چجوری برخورد کنی...اما...

با چشای کاملا سیاه که نشون از خشم عمیق شیطان میداد ادامه داد:
اما اگه خطری معشوقه ی من رو تهدید کنه...قول نمیدم عامل به خطر انداختنش رو راحت بزارم!

به تهدید های توخالیش در درون خندیدم که حسش کرد و خشمش تبدیل شد به پروانه هایی با بال های سیاه و آتشین که شعله های آتش از بدنشون ساطع میشد و به سمتم حمله ور شدن که تنها با یه پلک زدنم تبدیل به خاکستر شدن!

به سمتش گام برداشتم و لب زدم:
باید دیگه فهمیده باشی با کی طرفی مگه نه؟!

به سمتش گام برداشتم اما بویی از ترس و پشیمونی به مشامم نرسید!
از این همه بی ادبی خوشم نیومد و وقتی از فکش گرفتم و محکم چسبوندمش به دیوار نوری مخلوط از صورتی و بنفش و آبی کل اتاق رو پوشش داد!

چشم هایم هر چند به آندراس بود اما اون موجود رو که بالاخره خودی نشون داده بود رو میدید و لبخندم رنگ دلتنگی گرفت!
اون خوده لوسیفر بود!
همونی که روزی به زیبایی هر موجودی در جهان میدرخشید!

با نگاهی پر از شرارت بهمون چشم دوخت و رو بهم گفت:
بهتره خونش رو از بدنش بکشی بیرون و بعد سلاخیش کنی تا دیگه به مادر من الفاظ رکیک نچسبونه...موجوده بیریخت بی لیاقت!

همه چیز همونجوری که فکر میکردم داشت پیش میرفت و پسرم قرار نبود به راحتی به دام نوه ی پر غرورم بیوفته!
به قدری از تحقیر شدن آندراس خنده ام گرفته بود که بیخیال کنترل کردن خودم شدم و خندیدم و خندیدم!

🆚competition with the devil👹Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon