همونجور زل زده بودبهم.
خودم رو زدم به اون راه ودر ودیوار رو نگاه کردم که نچ نچی کرد وبلند شد وگفت:تشریف بیارین خانوم محترم ببینم چه بلایی سر ماشینم اوردین.
با سپیده بود ولی منم مثل جت پشت سرش راه افتادم.
رفتیم پایین.
اوه اوه..الهی بگم چی بشی سپیده..الهی سفیدک بزنی سفیده اخه ماشینش رو له کردی که.
با اخمای توهم ونگاه خشنش زل زد به ماشین وبعد نگاهی به من کرد.
از دماغش داشت دود بیرون میموند.
نمی دونم چرا ولی در مقابلش جبهه گرفتم وگفتم:چیه؟مگه من زدم... من که پیش شما بالا بودم.
سپیده با ارنج زد به پهلوم که یادم اومد دوست صمیمی خودم زده ولی پرستیج خودم رو حفظ کردم وگفت:خوب که چی؟دوست صمیمیم زده فدای سرش..حالا مگه چی شده؟همین الان میریم یه تعمیرگاهی چیزی هر مبلغی گفت من خودم به عنوان خسارتتون پرداخت میکنم .
اخماش کمی باز شد وداشت تمام تلاشش رو میکرد که لبخند نزنه.
نگاهم کرد وگفت:خانوم محترم من که چیزی نگفتم چرا شما خودزنی میکنی؟خیله خوب..الان میریم تعمیرگاه.
سپیده مشوش وسریع گفت:من یه تعمیرگاه میشناسم که...
نگاش کردم ودهنم رو یه جوری جمع کردم که یعنی عزیزم،عشقم خفه شو.
سپیده سرش رو انداخت پایین.
رو به کارن گفتم:بله..ما جلو میریم شما پشت سرمون بیاین.
دوتایی به سمت ماشین رفتیم ولی کارن همچنان ایستاده بود ونگاه میکرد.
به روی مبارک نیاوردیم وسوار ماشین شدیم.
اونم نگاهی به داغونی ماشین کرد وسری تکون داد وسوار شد.
حرکت کردیم واونم پشتمون راه افتاد.
به سپیده نگاه کردم وگفتم:اخه من چی بگم به تو..هااان چی بگم؟
مظلوم گفت:به خودااا تقصیر من نبود..
-ای خداا..من خرهرگونه سوتی وگندبازی جلوی این مردک در اوردم.
سپیده-چرا چیکار کردی مگه؟
نگاه عاقل اندر سفیهی بهش انداختم وگفتم:کوچه مارو دیدی چه طولانیه؟صبح بهش ادرس غلط دادم تا ته کوچه رفت وبرگشت...بعد سرکوچه اش نزدیک بود بزنه بهم سرهمون دعوامون شد الان بالا دیدم همین پسره استاد ویالونمه و بحثمون شد که چه میدونم من یه استاد دیگه میخوام واین حرفا..بعد سر فامیلی یه کم تو سر وکله هم زدیم والانم که شما ماشینش رو کوبیده کردی..اخه این همه ماشین ای خداااا..
سپیده ناراحت ومظلوم لب ولوچه شو جمع کرد.
جلوی تعمیرگاهی ایستاد.
-مال کیه اینجا؟
سپیده-پسر عموم
جلوتر ایستادیم وکارن هم رفت داخل تعمیرگاه.
بعد از سلام وعلیک های معمول با پسر عموی سپیده.نگاهی به ماشین انداخت وگفت:به تومن بگم یا دلار؟
-تومن
کارن-دلار
من وکارن همزمان دوچیز مخالف رو گفتیم.
کارن نگاهی بهم کرد ونفسشو با صدا داد بیرون که من دوباره گفتم:به تومن بگو اقا.
پسر عمو سپیده-به تومن حدود70میلیونی میشه..
عین برق گرفته ها بلند گفتم:بله؟؟؟70میلیون تومن؟؟؟مگه اینجا سر گردنه است؟با70میلیون میشه به ماشین دسته اول خرید که.
پسر عموی سپیده خودش رو به ما نزدیک کرد وزیرلب گفت:بابا تازه من کمش کردم..ماشینش خیلی گرونه..به جون عمو کم گفتم وگرنه باید خیلی بیشتر از اینامیگفتم.
نفسم رو دادم بیرون ونگاش کردم که دیدم داره با لبخند خاصی نگام میکنه لبخندی که یعنی خوب مگه نگفتی خسارتم رو میدی بده دیگه.
از سرووضع وماشین گرونش معلوم بود خیلی بیشتر از اینا داره ولی برای اذیت کردن من ولجبازی دنبال خسارته.
رفتم کنارش.
رک گفتم:چنین پولی ندارم..داشتمم نمی دادم.
لبخند پرو دیگه ای زد ونگاهی بهم کرد وگفت:بببین خانوم به قول خودت رادمهر ماشین من الان خرد شده وشما باید خسارت من رو بدین....همین الان.
نگاش کردم.اشغال.
پولم کجا بود من.به بابا اینا هم اصلا رو نمینداختم...بابا داشت ولی نمیخواستم انقدر تو خرج بیوفته.
به سپیده نگاه کردم که عین بچه مظلومااا یه گوشه وایستاده بود.
ای خدااااا.
با مشت کوبیدم رو ماشین کارن وگفتم:نه من چنین پولی دارم ونه دوستم تکلیف چیه جناب؟
کارن-هی... نزن رو ماشینم..چندسالته؟دانشجویی؟
-مهمه؟؟
کارن-اگه مهم نبود نمیپرسیدم.
-پوووف....23سالمه.چند وقت دیگه مدرک پرستاریم رو میگیرم.. دوران اموزشیمه.
لبخندی زد وگفت:میتونی به جای پول یه کاری برام بکنی.
-چی؟
کارن-بیمارستانت شیفتیه دیگه نه؟
مشکوک گفتم:بله..چطور؟
لبخند خبیثی زد وگفت:زمانهای مخالف شیفت بیمارستانت میای تو شرکت من کار میکنی.
لبخندش رو خبیث تر کرد وگفت:به عنوان منشیم.
اخمامو کردم تو هم وگفت:برو بابا چی فکر کردی پیش خودت؟بدبخت من یه تحصیل کرده ام یه پرستار...اونوقت بیام منشی تو بی سواد بشم؟
بلند خندید ورو کاپوت جلوی ماشین نشست وگفت:انگار خیلی خوب به هم معرفی نشدیم.کارن نیک فر هستم..دکتر کارن نیک فز..دکتروجراح مغز واعصاب بیمارستان مرکزی پاریس که بعد از کار بیمارستانم به اداره امور شرکت داروسازیم میپردازم..تا حالا اسم داروهای نیک فر به گوشت نخورده؟؟
دهنم باز موند..وااای مگه میشه؟؟مگه داریم؟؟وااای خدااا.معلومه که به گوشم خورده بود.ولی نباید کم بیارم.
-هرکی هستی واسه خودتی..من منشی نمیشم..
گوشیش رو از جیبش در اورد وسوالی نگام کرد وگفت:شماره پلیس چند بود؟؟
چند بار ابروشو انداخت بالا وپایین وشماره گرفت وگذاشت زیر گوشش.
کارن-سلام قربان خسته نباشید..من میخواستم درباره یه تصادفی شکایت کنم.
به سپیده نگا ه کردم که نزدیک بود گریه کنه.
اه گندت بزنن.
بلند گفتم:خیله خوب..قبوله
زیرلب گفتم:سگ خورد.
کارن لبخندی پیروزمندانه ای زد وبه طرف پشت خط گفت:ممنون جناب مشکل حل شد.خدانگهدار.
از رو کاپوت اومد پایین وکارتی از جیبش در اورد وگفت:میخوام تا حدود2ساعت دیگه تو شرکتم ببینمت خانوم رادمهر.
باغیض به نگاه شیطونش چشم دوختم که دست تکون داد وسوار ماشینش شد وگفت:فکرشم نکن که دورم بزنی چون هنوز هم واسه شکایت دیر نیس.مسلما چند نفری اونجا تصادف رو دیدن.
رفت.
سپیده اومد کنارم که گفتم:حرف بزنی تیکه تیکه ات میکنم.
کارت رو اوردم بالا ونگاه کردم.
روش نوشته بود"شرکت داروسازی نیک فر بامدیریت دکتر کارن نیک فر. "
شماره تلفن وادرسم داشت.
شرکتش خیلی مشهور بود وتو زمینه دارو حرف اول رو میزد.
-پوووف من رو برسون خونه لباس عوض کنم بعد برم این خفت رو به دوش بکشم.
سوار ماشین شدیم.
سپیده-بهاری..ببخشید.
نگاش کردم ولبخندی زدم وگفتم:فدای سرت اجی..دوست به درد همین وقتا میخوره دیگه.
سپیده-عاشقتم بهاری...یه دونه ای.
جلوی خونه نگه داشت ورفتم داخل خونه.
-مامانی..مامان...بابا..بابا
بابا-بله..اینجاییم.
رفتم پیششون.تو پذیرایی بودن
-مامان ..بابا...من الان که با سپیده رفته بودیم کلاس خیلی اتفاقی یه کار پیدا کردم.
بابا-کار؟تو که تو بیمارستان کار میکنی بسه دیگه.
-نه اگه اجازه بدین..اینجا که پیدا کردم یه شرکت داروسازیه..مرتبط به رشته مه..خیلی مناسبه.
مامان-رییسش ادم مورد اعتمادی هست؟
-بله بله..کاملا
بابا-هرجور تو میخوای..مراقب باش.
-چشم
رفتم بالا لباسام رو عوض کردن ولباس رسمی پوشیدم وبه سمت شرکت رفتیم.
جلوی شرکت بزرگ وشیکی ایستاد.
پیاده شدم.
سپیده-منم بیام؟
-نه برو.
ناراحت رفت.
به در شرکت نگاه کردم ورفتم جلو .
نگهبان جلو در جلوم رو گرفت وگفت:بله؟؟کجا خانوم؟
-بااقای نیک فر قرار داشتم.
نگهبان-اسمتون ؟؟
-رادمهر...بهار رادمهر
نگهبان-اجازه بدین هماهنگ کنم.
زنگ زد وچند دقیقه بعد گفت:بفرمایید داخل.

DU LIEST GERADE
*بهار*
Romantik"بهار"اسم رمان واسم دختریست که اینار من راوی اون وزندگیش هستم.دخترسنگین وسرسخت وجدی والبته دست وپا چلفتی وزبون دراز وکمی شیطون وصدالبته پرو. امیدوارم خوشتون بیاد. امیدوارم باز هم مثل "رهای من"همراهیم کنین. "بهار"دومین اثر منه بعد از"رهای من"که بسیار...