دوستان عزیزم...منو ببخشید که به خاطر مشغله هام کمتر میذارم وباور کنین خودمم از این وضع ناراحتم ومیدونم شما حوادث گذشته رو یادتون میره..به همین دلیل تصمیم گرفتم این بخش رو اضافه کنم؛
ببخشید که وقتتون رو میگیره ولی جندین لحظه براش وقت صرف کنین واقع جدید براتون بهتر وجذاب تر خواهد شد..
انچه در چندقسمت گذشته "بهار" گذشت:
کارن-انتظار داشتی چجوری حرف بزنم وقتی داشتی گند میزدی به همه چیز؟؟مهراد این قرارمون نبود..
کارن با حرص گفت:هه پس قرار جدید میذاریم..قرارمون اینه انقدر رو مخ این دختره نرو..انقدر باهاش دهن به دهن نذار تا من همه چیز رو همونجور که باید پیش ببرم.
کارن-به من شک داری؟؟
کارن-نه جواب منو بده..به توانایی من شک داری؟
کارن-پس مطمین باش میتونم..اگه تو همه چیز رو خراب نکنی..بعدم نه خیر نمیشه از طریق سپیده یا هرکس دیگه ای پیش رفت...ته همه چیز میرسه به بهار..
کارن-ببین بهار سرتق هست ولی مطمینم جواب همه چیز پیش بهاره..تو فقط تو چیزی که بهت مربوط نیست دخالت نکن مهراد خان تا من همه چیز رو به شیوه خودم درست کنم.
هنگ کرده بودم.اینا چی میگن؟؟برنامه..قرار..سپیده...بهار..سرتقه..
اینا میخوان چیکار کنن.
رفتیم رستوران.
پاشدم جلوش رخ به رخ نازنین وایستادم.
با فاصله نزدیکی زل زدم تو صورتش وگفتم:ببین دختر بچه نفهم.. من هرکاری دلم بخواد میکنم .مواظب حرف زدنتم باهام باش وگرنه مجبور میشم چیزایی رو بهت یاد بدم که انگار خانواده ات وقت نکردن بهت یاد بدن..
پورخندی زد ویه قدم رفت عقب.
فک کردم میره اما غیر منتظره برگشت وچک زد تو گوشم.
برق از سرم پرید اصلا انتظار چنین کاری رو نداشتم.
نازنین-این واسه اینکه بدونی کارن مال منه..وهرجور شدی باید منو بخواد و..
دستشو برد بالا که چک دوم رو بزنه که دستی محکم دستش از پشت گرفت وفشار داد.
سریع به سمت شخص مورد برگشت که کسی رو ندید جز کارن.
غیبت چند روزه کارن.
میسن اخراج شد.
رفتم اتاقش تابرگه رو امضا کنه.
خواستم وایستم که پام گیر کرد به چیزی وجیغ بنفشی کشیدم و پرت شدم به سمت جلو..
کارن سریع پهلوم رو گرفت که نیوفتم ومن شوت شدم تو بغلش..صورتم رو بروی صورتش بود ودستاش روی پهلوهام..ودستای من روی زانوهاش..
زل زدم تو چشمای عسلی خوش رنگش.
اونم زل زد تو چشمام.
اب دهنم رو قورت دادم وبا صدای اروم ولرزون گفتم:متاسفم..من پام گیر...
پرید وسط حرفم وگفت:چرا انقدر خودتو به بهونه های مختلف شوت میکنی تو بغلم؟؟
اخم کردم ودست محکم کوبیدم توسینه شو وبا عصبانیت درحالی که تند تند حرف میزدم گفتم:شما..خیلی..بیشعور تشریف دارید که از اتفاقات اینجوری برداشت کردین..جناب خود شیفته ی اعتماد به سقف فقط اتفاق بود..انگار شما کلا مشکل داری..
وسعی کردم هلش بدم عقب ولی فایده ای نداشت حتی یه میلی متر هم تکون نخورد ودستشو انداخت دور کمرم..
حالتمون واقعا بد بود..کارن رو تخت نشسته بود ومن نیم تنه پایینم کاملا به پاهاش که از تخت اویزون بودن چسبیده بود و دستای اون دور کمرم وفاصله صورتامونم واقعا کم بود.
تقلا می کردم که ازش فاصله بگیرم.
لبخندی زد وگفت:هی وول نخور..تا من نخوام از اینجا بیرون نمیری دختر کوچولوی ریزه میزه..
زخم شکم کارن.
شعر خوندن برای خوابیدن کارن.
ورود کرولاین وادب شدنش توسط قرص اسهال واستفراغ(اسی اسی خودمون).
حضور نظامیا در بیمارستان.
درگیری کارن با یکی از نظامیا.
زل زد بهم.
با خشونت گفتم:تا نگی نمیذارم بری..میرم بیرون دادمیزنم که اون کسی که دنبالشن تویی
کارن-تو اینکار رو نمیکنی..
-میدونی لجباز تر از این حرفام
با بغض زل زدم بهش.
نگاهش یه جور خاصی شد.
سریع وبا قدمای محکم وتند اومد جلو وبهم نزدیک شد ومحکم لباش رو گذاشت رو پیشونیم.
اونقدر سریع اینکار رو کرد که نتونستم عقب بکشم وحتی یه لحظه نفس کشیدن رو هم یادم رفت.
چشمام گرد شد.
بدنم از بوسه اش لرزید.
بهش نگاه کردم.
چشماشو بست وگفت:زیزیگولوی خنگه لجباز..اره میدونم بیشتر از این حرفا لجبازی..
ازم فاصله گرفت وجلوی در بدون نگاه کردن بهم گفت:به نفعته اینجا بمونی تا برگردم وگرنه اوضاع خیلی بدتر از چند لحظه قبل میشه..بمون..زود میام.
YOU ARE READING
*بهار*
Romance"بهار"اسم رمان واسم دختریست که اینار من راوی اون وزندگیش هستم.دخترسنگین وسرسخت وجدی والبته دست وپا چلفتی وزبون دراز وکمی شیطون وصدالبته پرو. امیدوارم خوشتون بیاد. امیدوارم باز هم مثل "رهای من"همراهیم کنین. "بهار"دومین اثر منه بعد از"رهای من"که بسیار...
