2.کارن نیک فر

3.4K 217 18
                                        

بالا خره رسیدیم.
سپیده نگه داشت ومنم پیاده شدم.
گفت میره ماشین رو پارک کنه وبرمیگرده.
منتظرش موندم.کارش تموم شد ودوتایی رفتیم داخل.
اموزشگاه موسیقیش طبقه10بود دوتایی سوار اسانسور شدیم.
-سفیده؟
سپیده-پووووف جان سفیده؟
-اینجا رو از کجا پیدا کردی زیادی شیک وبا کلاسه؟نه؟
سپیده-اره خوشگله..دختر خاله ام اینجا میومد کلاس..البته اون گیتار میومد ولی به هرحال میگفت استادای خوبی داره وکلاساشم با نظمه.
-چه جلب.
به طبقه 10رسیدیم.هر دو به سمت تک واحدی که روبروی اسانسور بود رفتیم.
زنگ رو زدم.
دختر شیک پوشی در رو برامون باز کرد وبه سمت میز منشی رفت ونشست.
منشی-اموزشگاه موسیقی سپهر ..خیلی خوش امدین.
ایول چه جلب اسمش ایرانی بود.
لبخندی زدم وگفتم:ممنون..برای ثبت نام کلاس ویالون اومدم.
لبخندی زد ودفتری رو باز کرد وگفت:ما دو جور کلاس داریم به صورت دسته جمعی با به صورت فردی یه جورایی خصوصی.
50نفر تویه کلاس که ادم چیزی یاد نمیگیره واسه همین گفتم:خصوصی.
دفترش رو ورق زد وگفت:اسمتون؟
-بهار رادمهر.
اسمم رو تو دفتر نوشت.
منشی-خوشبختم منم اسمیت هستم.درباره هزینه هم باید بگم هزینه کلاسای خصوصی 50دلاره(اگرهردلار3هزارتومان باشه مبلغ کلاس میشه 150هزارتومن^_^).
-باشه مشکلی نیست..پرداخت میکنن ..منم خوشبختم.استادش خوبه؟کی هست؟
منشی-واه عزیزم خیالت راحت ...صادقانه استاد نیک فراز بزرگترین وبهترین استادهای اینجا هستن..درسته من دارم اینجا کار میکنم ویه جورایی باید تعریف اینجا رو بکنم ولی استاد نیک فرتازه به این مجموعه اضافه شدن وباید اغرار کنم وقتی دارن تدریس میکنن وخودشون مینوازن پشت در کلاسشون گوش میدم واقعا کارشون عالیه...خیلی ها به خاطر ایشون میان این اموزشگاه
صداقت کلامش باعث شد لبخندی بزنم واروم شم.
منشی-خوب عزیزم..کلاسات دو روز در هفته در روزهای دوشنبه وچهارشنبه ساعت 5تا8است مشکلی باهاشون نداری؟
-نه عالیه.
منشی-استاد نیک فر هم الان میرسن..طبق برنامه خاص اموزشگاه شما تو اون کلاس بغلی بشین تا استاد بیان ویه راهنمایی چند دقیقه ای درباره اینکه به هر حال قوانین کلاسشون چیه یا به هر حال چه نوع ومدل سازی خریداری بکنی واینااا کمی توضیحات بهت بده.
وبا دست به کلاسی اشاره کرد.
لبخندی زدن وسرمو تکون دادم وبه سپیده گفتم:مرسی برگ چغندر فک کنم تو نتونی بیای..اینجا منتظر میمونی یا پایین تو ماشین؟.
خندید وگفت:برگ چغندر دیگه باشه.
خندیدم وگفتم:برو خدا رو شکر کن بهت نگفتم هویج..فقط اومدی نگاه کنی ؟تو ماشین بشینی بهتره.
خندید.
سپیده-خوب چی بگم خودت گفتی دیگه .اکی رفتم.
رفتم داخل کلاسی که نشون داده بود وروی صندلی که تقریبا وسط کلاس وبه فاصله چند سانت از یه صندلی دیگه بود نشستم.
دقیقا دکور کلاس خصوصی بود چون این دوتا صندلی تنها صندلی های اتاق بودن.
گوشه اتاق یه پیانو و سمت دیگه اش دوتا گیتار بود و یه قفسه ای شبیه کتابخونه که پر از دفترهای نت بود و رو در و دیوار اتاق پر بود از قاب های شیک تو سبک موسیقی واین چیزا.
درحال دید زدن اتاق بودم که صدای صحبت مردی پشت در به گوشم رسید که با منشی حرف میزد.
مرد-پوووف...سلام خانوم اسمیت امروز برنامه من چیه؟
اسمیت-سلام تا حدود5 دقیقه دیگه کلاستون با اقای جیکوب شروع میشه والانم یه خانومی که تازه ثبت نام کردن توی کلاس روبرویی منتظرتونن برای صحبت های اولیه.
مرد-اهان..خیلی وقته منتظرن؟
اسمیت-حدودا5 دقیقه ای میشه.امروزدیر کردین؟قرار بود زود تر بیاین برای کوک کردن سازهای اموزشگاه.
مرد-هه گیر یه دختر...نمیدونم چه بگم...با ادرس اشتباهش من رو فرستاد تا ته یه کوچه طولانی..تا برم وبرگردم دیر شد..خوبیش اینه که زبون درازیش باز برای خانوم بود..پوووف...فعلا.
چشمامو تنگ کردم.این چی گفت؟ادرس اشتباه...کوچه طولانی..
در کلاس باز شد ومردی در درگاه در ظاهر شد.خیلی طول نکشید که سنسورهای مغزم بتونه باخاطره مشترک ادرس وتصویر رو بروم ارتباط برقرار کنه.
اونم اولش با تعجب وبعد با نگاهی که رنگ خشم گرفت زل زد بهم.
پسره همونی بود که من اسگلش کردم.همون موش کوره.
موش کور-تو؟؟؟اینجااا؟
سرم رو تکون دادم که یعنی باز تو.
موش کور-خانووم اسمیت..خانوووم اسمیت.
اسمیت سریع خودش رو به کلاس رسوند.
اسمیت-بله استاد.
پسره دستش رو زد به کمرش وبا خشم بهم نگاه کرد وبه اسمیت گفت:این خانومی که الان ثبت نام کردن وشاگرد جدید منن ایشونن؟
خانوم وایشونش رو تو اوج غیض و با دندونای فشرده گفت.
اسمیت-بله استاد ایشوونن.چطور؟
پس این همون استاد نیک فربه قول اسمیت ماهره....
سکوت دیگه جایز نبود.
-این استادی که انقدر تعریفشون رو کردین ایشونن؟مثل اینکه اشتباه بزرگی کردم با انتخاب این اموزشگاه والبته استاد..ببخشید استاد ویالون دیگه ای ندارین؟
نیک فر پوزخندی زد.
اسمیت-نه عزیزم..نداریم..اخه مشکل چیه؟استاد نیک فر واقعا تو کارشون ماهرن..اخه من متوجه نمیشم..از قبل هم دیگه رو میشناسین؟مشکلی دارین؟
نیک فردستش رو گذاشت رو در ورو به اسمیت گفت:خودمون حلش میکنیم خانوم اسمیت..ممنون.
اون دست روی درش یعنی به سلامت برو بیرون.
اسمیت سری تکون داد وخارج شد.
با قیافه ناراضی واعصاب خرد زل زدم بهش.
در رو بست ونگام کرد.
نیک فر-فقط یه سوالی برام پیش اومده جناب عالی با این چشم بینا چجوری میخوای ویالون بزنی؟
جدی گفتم:همونجوری که شما با چشمای نابینات که تابلو بن بست والبته من رو ندیدی ویالون زدی والان استادش شدی.
خندش گرفت.سرش رو انداخت پایین وخنده کوتاه مردونه ای کرد وسرش رو به طرفین تکون داد.
نگاهی بهم کرد وگفت:کارن نیک فر هستم..مثل اینکه استاد ویالون شما.میشه اسمتون رو بگین؟
جدی گفتم:بهار رادمهر
کارن-اکی. ببین خانوم مهراینجا...
پریدم وسط حرفش وگفتم :رادمهر..
نگاهی بهم کرد وگفت:چه فرقی داره؟
-اهان باشه اشکالی نداره ادامه بدین اقای فر.
سعی میکرد نخنده.روصندلی جلوییم نشست ودست به سینه نگام کرد.
کارن-اهان براتون مهمه که با فامیلی کامل صداتون کنم؟
- برای شما فرقی نداره که من فر صداتون کنم؟
با قیافه جدی دستش رو برد زیر چونه اش وگفت:میدونی پیش بینی من برای پایان این کلاسهای ویالنمون چی خواهد بود؟
-چی خواهد بود؟
از لحن بیانم لبخند کوتاهی زد.
کارن-یا من یه ویالونیست کامل با زبون کوتاه ازت میسازم ومی فرستمت بیرون یا انقدرتو امتحانا میندازمت وانقدر تو این کلاس میمونی که شرط اول عملی بشه مخصوصا مورد دومش.
-با مورد اولش موافق ترم چون وظیفه تونه..هرچند بهتون نمیخوره.
نگاهی بهم کرد که یعنی وایستا وببین.
کارن-ویالون چیزی خریدی؟
-نه ولی یکی از دوستان که اینجور چیزا میفروشه بهم یه موردی رو پیشنهاد کرد که مشخصات رو نوشتم که به استاد نشون بدم که بگیرم یا نه .
استاد رو با غیض گفتم.
کارن-ببینم
برگه رو در اوردم وجلوش گرفتم.
نگاهی بهش کرد وگفت:نچ...این مارک هم زود سیماش پاره میشه هم کوک کردنش سخته...عادت ندارم از این کارا بکنم ولی...هه خودم براتون میخرم
طبق عادت همیشگیم به جای اکی گفتم:اکی دوکی.
خندید وگفت:فرانسویی بلدی؟
لبخندی زدم وگفتم:نه..خیلی کم..
در همون لحظه خیلی شدیدباز شد اونقدر که در خورد به دیوار.
هر دو با تعجب به در نگاه کردیم.
سپیده بود.خیلی مضطرب ونگران.
سپیده-بهار رفتم ماشین رو از پارک بیارم بیرون زدم به ماشین جلوییه..خیلی ماشینش شیک وگرونه چیکار کنم؟
جان خودش فارسی گفت که این پسره چلغوز نفهمه ولی دریغ که این خودش ایرانی بود.
با ارامش رو به سپیده گفتم:بیخیال کی میدونه تو زدی؟برو ماشین قرآضه تو جمع کن صحنه جرم رو ترک کن تا من بیام.
کارن زد زیر خنده..خنده اش یه جوری بود انگارمیگفت تو دیگه کی هستی و وسط خنده اش نگاه عصبی بهم کرد وبعد نگاهی به سپیده کرد وگفت:شما همونی هستین که ماشینت دقیقا پشت سر ماشین من بود و تو ماشین نشسته بودین.
سپیده اب دهنش رو قورت داد.دوهزاریم افتاد که بعله سپیده خانوم زده به ماشین این بچه پولدار کور.
کارن روش به سپیده بود وپشتش به من بود.
سعی کردم با اشاره به سپیده بفهمونم که بگو نه من نبودم وچه میدونم من به شما نزدم که کارن یه دفعه برگشت وبه منی که دستام رو هوا بود نگاه کرد.
ای خاک تو سرت نکنن سپیده از بس ضایع نگاه کردی فهمید دارم علامت میدم اه.

*بهار*Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang