27.شیطون

2.3K 160 7
                                        

مهرادنگاهی به کارن کرد وبرخلاف انتظارم دستشو به سمتم دراز کرد وگفت:اصلا ازت خوشم نمیاد..اصلا..ولی..کارن خیلی برام مهمه ودوست ندارم ناراحت بشه..بنابراین..اگه رفتار بدی ازم سر زد..تقصیر خودت بود ولی صلح..
به دستش نگاهی کردم..دست ندم روش کم بشه.
همین کار رو هم کردم.
به سپیده نگاهی کردم وگفتم:هه هرچند قبول ندارم و رفتاری که ازت سر زد نشانه بی شخصیتیت بوده ولی..اتفاقی که برای دوستم افتاد که تقصیر من نبوده..فک نکنم لال بشی اگه معذرت خواهی بکنی..
مهراد-قرار نیست از تو معذرت خواهی بکنم.
نگاهی به سپیده کرد وگفت:معذرت میخوام یه اتفاق بود.
سپیده لبخندی زد وسری تکون داد.
مهراد سری به جمع تکون داد وگفت:فعلا من رفتم.
همه با تعحب نگاش کردن.
پوزخندی زد ونگاه کوچیکی بهم انداخت وضربه ای رو شونه کارن زد واروم به کارن گفت:بااین دختره نمیسازم..دعوامون میشه..همه کارات بهم میخوره.
اروم بودولی من شنیدم.
کار؟کدوم کارش بهم میخوره؟
بلند وروبه جمع گفت:یه جایی کار دارم باید برم بچه ها..فعلا..
کارن با نگاهش رفتن مهراد رو دنبال کرد ونفسشو با صدا داد وبیرون وگفت:الان برمیگردم.
ودنبال مهراد رفت.
همگی نشستیم وبحث گرم شد.
چشمم خورد به همون دختره که اول مهمونی تو بغل دوست پسر دختر نماش بود..همون پسرشلوار بنفشه.داشتن باهم دیگه گرم وعاشقونه میرقصیدن.ذهنم جرقه ای زد.
لبخندی رو لبم اومد وبلند شدم وگفتم: سپیده یه لحظه میای؟
سپیده نگاهی بهم کرد وگفت:اره..بریم..
دوتایی بلند شدیم ورفتیم یه گوشه سالن.
-سفیده هنوز قیچی تو کیف ارایشت داری؟
سپیده با تعجب نگام کرد وبا شناختی که ازم داشت گفت:چه اتیشی میخوای بسوزونی؟
لبخندی زدم وگفتم:کار دارم..داری؟
سپیده-اره دارم..
-بریم بهم بده.
رفتیم تو یکی از اتاقا که سپیده کیفشو گذاشته بود وقیچی رو ازش گرفتم.
با خباثت قیچی رو جلوی صورتم باز وبسته کردم ولبخندی زدم وبه سپیده گفتم:بزن بریم.
دوتایی رفتیم به بخشی که برای رقص بود ومشغول شدیم به رقصیدن.
رفتم کنار امیلی که درحال رقص بود وگفتم:امیلی عزیزم..بهتر نیست بگی دی جی یه اهنگ عاشقونه وخیلی خاص بذاره وبرقا روهم خاموش کنین که حال وحوامون کمی صمیمی وخوب بشه؟
لبخندی به پیشنهادم زد وبا ذوق گفت:وااای عالیه..الان میگم.
چراغها خاموش شد واهنگ عاشقونه ای پخش شد.
همه دستی زدن وذوق زده رفتن تو بغل عشقاشون.
لبخند خبیثی زدم وتو تاریکی وبه زور نور چراغ قوه گوشیم دختره رو با دوست پسرش شلواربنفشش پیدا کردم وبا فاصله نزدیکی ازشون..پشت دختره ایستادم.
به موهای خوش حالت وخوش فرم دختره که ازادانه دورش ریخته بود نگاه کردم.
پشتش به من بود ودوست پسرش هم جو اهنگ عاشقونه گرفته بود وپیشونیشو گذاشته بود روی شونه دختره.
به اطراف نگاه کردم..اونقدر تاریک وشلوغ پلوغ بود که کسی حواسش نبود.
لبخندی زدم وخیلی اروم قیچی رو به سمت موهای دختره بردم واروم اروم ومحتاتاته موهای خوشگلش رو با قیچی تیز وعزیز سپیده اشنا کردم..موهاش همینجوری میریخت ومن داشتم تمام تلاشم رو میکردم که نخندم وداشتم خفه میشدم..
قرمز شده بودم..خیلی باحال بود.
داشتم با توانایی نداشته ام در ارایشگری موهاش روکج وکوله وزیگزاگی میبریدم واز شدت خنده ای سعی میکردم بلند نشه سرخ شده بودم.
اخخخ..
یه دختره بیشعور که داشت میرقصید بهم برخورد ودست منم محکم خورد به کمر دختری که داشتم موهاش رو نقاشی میکردم ودختره از حس اومد بیرون وسریع به سمتم برگشت ولی قبل از اینکه چشماش بهم بخوره دستای کسی سریع دور کمرم حلقه شد ومن رو به سمت خودش کشید.
باخشم وتعجب به صاحب دست که دستاش رو به حالت رقص دورکمرم بود ومنو توی بغلش کشیده بود نگاه کردم.
چشمام داشت از حدقه در میومد..کارن بود.
دختره که موهاشو بریده بودم با اخم نگام کرد که کارن سریع گفت:معذرت..یه خرده شلوغ شده..
دختره سری تکون داد وباز رفت تو بغل دوست پسرش.
پوووف به خیر گذشت.لبخند ارومی رولبم اومد.
به کارن نگاه کردم.
اطراف تاریک بود پس چیزی ندیده بهار..سفت ومحکم باش.
-این چه کاریه دکتر نیک فر؟
خبیث نگام کرد وگفت:هیچی..فقط هوس رقص کردم.
سعی کردم دستاشو از دور کمرم باز کنم وگفتم:بهتره یه هم رقص دیگه برای خودتون پیدا کنین چون علاقه ای به رقصیدن با ادمای خود شیفته ندارم...
دستاشو سفت تر دور کمرم حلقه کرد ومنو بیشتر به سمت خودش کشید وزیر گوشم باخباثت گفت:بهتره بگی خودشیفته با چشمای فوق العاده قوی..چشمایی تو تاریکی میتونه خیلی چیزا رو ببینه..
سریع نگاش کردم..پس دیده بود.
با لبخند خبیث داشت نگام میکرد.
کارن-مثلا این چشمای قوی تونست یه دختر بچه ای رو ببینه که امشب سنگ تموم گذاشته مهمونی رو به اتیش بکشه واز هیچ گونه عملی دریغ نمیکنه وتا میتونه داره اتیش میسوزونه..
جدی نگاش کردم.
لبخندی زد واحم مصنوعی کردوگفت:باز همون عطرسرد..فک کنم گفته بودم واسه یه دختر بچه شیطون زیادی سرده.
-فک کنم منم گفته بودم عطرشو دوست دارم.
به حالت رقص دستمو بالا گرفت وچرخوندم وببشتر از دفعه قبل منو به سمت خودش کشید..خیلی نزدیکش شده بودم.لبخند خبیثی رو لبش اومد وگفت:منم از سرویش خوشم میاد..با شخصیت گرمت تضاد خاصی داره.
زبونم رو داخل دهنم چرخوندم که اهنگ تموم شد وچراغها روشن شد وبلافاصله اهنگ بعدی پخش شد وبه محض روشن شدن برقا صدای جیغ ای از پشت سرم به گوش رسید.
سریع به عقب برگشتم.
وااااای خدا داشتم از خنده میمردم..دختره ناباور وبا چشمای اشک الود به موهای روی زمین ریخته اش نگاه میکرد وجیغ میزد ودوست پسرش گنگ ایستاده بود که به حرف اومد:موهات..موهات..خراب شدن..دیگه مثل قبل نیستن..اینجا چه خبره؟
دختره-نمیدونم عزیزم..موهام..موهام..
وزد زیر گریه.
همه با تعجب نگاشون میکردن.
دوست پسردختره-اما چطوری؟؟چطورممکنه؟
دختره جیغ زد-این کار مسخره کار کیه؟
و زد زیر گریه.
دوست پسره نگاش کرد وبا قیافه در هم اروم عقب عقب رفت وگفت:گفته بودم اگه موهات کوتاه بشن..ما نمیتونیم ادامه بدیم مدی..نمیتونم.
وعقب عقب رفت.
نتونستم جلوی خودم رو بگیرم وبلند زدم زیر خنده.
سالن همهمه بود وصدام شنیده نمیشد وبلند بلند خندیدم..کارن هم که میدونست کار منه دقیقا همزمان بامن زد زیر خنده.
هردو بهم خیره شدیم وزدیم زیرخنده.
وسط خندهام گفتم:دوستی که بایه موتموم بشه..با قیچی وبه دستان توانگر من تموم شه بهتره..
کارن با دوتا انگشتش دوطرف دماغمو گرفت ونرم کشید وگفت:دخترتو برای شیطون هم کلاس خصوصی میذاری..شیطون درمقابل تو میگه بابا من دیگه کیم این دختره اینجاست کار منو میکنه.
ازحرفش زدم زیر خنده..خودشم خندید.
کارن-صفتهای زیادی ازت تو ذهنم رژه میره..شیطون...حواس پرت..گیج..خنگ..سرشار از سوتی.
یه دفعه خندمو قطع کردم وجدی زل زدم بهش.
از قیافه ام خنده مردونه وکوتاهی کرد.
خنده اش قطع شد ونگام کرد.
کاملا جدی سرمو به نشانه تاسف تکون دادم وگفتم:یعنی چی دکترنیک فر..خجالت بکشین..این چه رفتاریه؟واقعا جای تاسف داره..
ونگاه متحقری بهش کردم ودستاشو از دور کمرم باز کردم ودر مقابل چشمای متعجبش به سمیز میزمون رفتم ولبخندی زدم وپیش بچه ها نشستم.

*بهار*Where stories live. Discover now