120.تا ابد

2.9K 155 8
                                    

بوسه ای به شقیقه ام زد وگفت:همه چیز تموم شده ومن تا ابد با عشق کنار تو ودخترمون هستم..تا لحظه ای که بمیرم عاشق هر دوتونم و جونم رو براتون میدم.
رابطه کارن با مادرش وکاملیا عالی شد و تلفنی با پدرش وبقیه خانواده هم اشتی کرد و به همه ابراز کرد به موجب سلامتی کاترین ومن وخوش قدمی دختر گلش همه گذشته ها رو دور میریزه.
بهزاد وسپیده هم نامزد کردن تا بیشتر همدیگه رو بشناسن.
همه چیز عالی بود.
از خوشحالی هم خوشحال بودم.
ومن خوشبخت ترین زن دنیا بودم.
خوشبخت،اروم،شاد..
در کنار شوهرم ودخترم.
گرمای کتی رو روی شونه ام احساس کردم.
باعشق به کارن نگاه کردم.
صورت کاترین رو که تو بغلم خواب بود رو لمس کرد وگفت:خانومم..چرا بیرونی؟
-داشتم فکر میکردم..
دستاش رو دورم حلقه کرد ویه دستش رو دور کاترین گذاشت وبه سرشونه ام بوسه ای زد.
کارن-به چی؟
-هیچ فکرش رو میکردی دختری که بهت ادرس اشتباه داد وبعدش موش کور صدات زد یه روزی زنت ومادر بچه ات بشه؟؟
خندید ولبم رو گرم بوسید وگفت:هیچ وقت فکر نمیکردم چنین فرشته ای عشقم وخانم خونه ام بشه..
خندیدم.
خدایا شکرت.
خدا رو به خاطراین خوشبختی شکر میکردم.

*بهار*Where stories live. Discover now