بی توجه به جیغام منو برد طبقه دوم و در اتاقی رو باز کرد ومنو انداخت رو تخت.
نگاهی به اطرافم کردم که گوشیم زنگ زد از جیبم درش اوردم وباناز گفتم:بله؟
فرد پشت خط-سلام بهار..خوبی؟
نشناختمش.
-شما؟؟
فرد-اومم انقدر زود منو فراموش کردی؟جیکوبم..
جیکوب؟؟جیکوب...جیکوب..هی به مغزم فشار اوردم وبالاخره جیکوب یادم اومد.جیکوب..دکتر جدید بیمارستان..کارن گفت دور وبرش نپلک..
-اهان..جیکوب..
جیکوب-خوبی بهار؟اخه شنیدم حالت بد شد وبالا اوردی واین حرفا؟
باصدایی شبیه الن دولن گفتم:به شما چه ربطی داره اقا؟؟
جبکوب-من..من..فقط...
-همچنان باهمون صدا گفتم:واسه من..من من نکن..جیکی..اگه به فضولی هات ادامه بدی کلامون بد میره توهم پسر..
کارن که تا اون لحظه جدی وبااخم نگام میکرد یه دفعه وبی اختیار زد زیر خنده..
خداییی صدام شبیه الن دولن شده بود.
کارن دستش رو دراز کرد تا گوشی رو ازم بگیره..گوشی رو عقب کشیدم وگفتم:چیه؟؟عقده کنترل دیگران داری؟؟گوشی خودمه..دزد
خنده شو جمع کرد وجدی زل رد بهم ودستشو دراز کرد وگفت:بدش من..
-اگه ندم؟
کارن-تو الان حالت خوب نیست تلفن جواب ندی بهتره..بدش بهار.
ایشی کردم وگوشی رو سمتش گرفتم وگفتم:بببین هم توشو هم بیرونشو هزار بار چک کردم..دست کج بازی در بیاری روزگارتو سیاه میکنم..خجالت بکش..بزرگ شدی..دیگه دزدی هم سن وسالی داره..بزرگ شدی چلاغ که نیستی.برو کارکن برای خودت گوشی بخر..چراگوشی مردم رو به زور میگیری..
کارن-نچ..کلا زبونت انقدر دراز بود وپرو بودی یا مست شدی اینجوریه؟
-عین تو دزد باشم خوبه؟
کارن-هی..تو باکی هستی دزد؟؟
-باتو..دزد.
کارن-دزد...
سریع پریدم وسط حرفشو گفتم:عمته..شوهر عمته..پسرعمه ته..دختر عمته..کل خاندان عمته..به عمه من توهین کنی با نانچیکو نصفت میکنم..
زد زیر خنده وسر تاسفی تکون داد.
هلم داد ونشوندم رو تخت.
کارن-بسه..میگیری میخوابی تا این مستی از سرت بپره..
شیطون نگاش کردم وگفتم:توهم کنارم میمونی؟
اخم کرد وگفت:تو اتاق میمونم تا بخوابی.حالا بخواب.
وشونه هامو هل داد عقب.
لوس وشیطون گفتم:نچ..تو هم کنارم بخواب..
عین برق گرفته ها نگام کرد ومشوش گفت:بخواب بهار..
-نچ نمیخوام..تو هم بیا کنارم بخواب..بیا..
ویقه پیرهنش رو به سمت خودم کشیدم که اخم کرد وسعی کرد دستم رو از روی یقه اش جدا کنه..
دستمو پس زد وبا اخم عقب کشید.
اخم کردم وبلند شدم ورفتم لب پنجره وگفتم:باشه..اگه تو کنارم نمیخوابی خیلیا هستن که حاضرن این کار رو بکنن..به اونا میگم..
واز پنجره به بیرون که کوچه شیک کارن بود نگاه کردم وداد زدم:اهااای یه اقا پسر خوشتیپ وخوشگل پیدامیشه بیاد شب پیش من بخوابه؟.من...
کارن به شدت ومحکم بازومو کشید وداد کشید:داری چه غلطی میکنی؟
وپنجره رو بست.
جیغ کشیدم وهلش دادم عقب..میخواستم برم.تقلا میکردم واونم سعی میکرد نگهم داره..با جیغ گفتم:میخوام برم..ولم کن..
کارن-کجا میخوای بری این وقت شب؟
-یه قبرستونی..هرقبرستونی برم بهتر از اینجاست.
کارن-هه اره حتما جای دیگه خیلی بهت خوش میگذره نه اینکه وضعیتت خیلی خوبه..
-وضعیت به این خوبی..
خندیدم .
-دکتر نیکی..من میخوام برقصم..
به اطراف اتاق نگاه کردم و ضبط کوچیکی رو پیدا کردم..با ذوق دویدم سمتش ویکی از نوارهای کنارشو گذاشتم توش.
از شانسم شاد بود.
بلند بلند میخندیدم وجیغهای سر خوش میکشیدم وخودمو تکون میدادم ومثلامیرقصیدم....
دستاشو کرده بود تو جیب شلوارش وبا اخم جدی زل زده بود بهم.
رفتم سمتش.
دستمو گذاشتم رو شونه اش که دستمو پرت کرد پایین وهمونجوری زل زد بهم.
زل زدم توچشمش که خندم گرفت وبلند شروع کردم با اهنگ همخونی کردن.
چشماش رنگ غم گرفت وزیر لب گفت:این چشمای هرزه دریده مال تو نیست..چرا با خودت اینجوری کردی؟
اومد سمتم وشونه مو گرفت ومنو برگردوند سمت خودش وشونه هامو محکم تکون داد وبا دادگفت:شنیدی چی گفتم؟؟این نگاه ها مال تو نیست.این رفتار مال تو نیست..مال دخترای هرجاییه..اه
نگام کرد وبا لحن اروم وجدی که کمی خشونت هم توش موج میزد گفت:بهار تو الان مستی..میدونم کنترل کارات دست خودت نیست..میدونم این تو نیستی..میدونم اگه بذارم ادامه بدی وشل بگیرم فردا که حالت خوب بشه با یاد اوری امشب میشه بدترین روز زندگیت.بعد این همه وقتا میشناسمت.بهار خانومی که من میشناسم اونقدر پاک وتمیزه که اگه یادش بیاد امشب چیکارا کرده خرد میشه.لج نکن دختر خوب..بخواب که این مستی لعنتی از سرت بپره.
هیچی از حرفاش نمیفهمیدم..فقط انرژی غیرقابل وصفی تو وجودم بود که هرجور بوده میخواستم تخلیه اش کنم.
با شیطنت گفت:نچ نمیخوام..خوابم نمیاد..
گوشیش زنگ زد.ناچار جواب داد.
کارن-بله..
-اهای کی هستی که زنگ زدی؟؟میشه بیای دنبال من..منو باخودت بری؟هرجا بخوای باهات میام فقط منو از خونه این اقا بداخلاقه ببر.
کارن اخم غلیظی کرد وگوشیش رو قطع کرد وگوشی رو پرت کرد اونور وداد زد:خفه شو بهار..
به سمتم اومد ودستمو گرفت وگفت:مثل اینکه خواب چاره کار نیست..سرتق تر از این حرفایی..دوش اب سر حالتو جا میاره.
دستمو کشید وبرد سمت دری که داخل اتاق بود ومسلما حمام بود.
منو هل داد داخل واومد داخل..
خندیدم ودهن باز کردم چیزی بگم که شیر اب رو باز کردم واب سرد ریخت روم.
جیغی کشیدم وبا خنده مخلوطش کردم ودستشو گرفتم کشیدم وگفتم:تو هم بیا..بیا..انقدر خوبه..
کارن-نکن بهار..نکن.
خودشو کامل عقب کشیده بود که خیس نشه ویه لحظه حواسش پرت خیس نشدنش شد که محکم کشیدمش سمت خوردم که تو فاصله خیلی خیلی نزدیکی ازم ایستاد..اب داشت از سروصورتش میچکید وخیلی جذابش کرده بود یه لحظه چشماشو بست ونفس عمیقشو داد بیرون.
بی اختیار دستامو بردم سمت موهای خیسش که دوتا دستمو توی هوای گرفت وبا اخم زل زد بهم.
خندیدم.
هنوزی مستی از سرم نپریده بود.
یکی از دستاشو بردپشت سرم وبا دست دیگه اش هلم داد عقب..اونقدر عقب که چسبیدم به دیواره حموم...درحالیکه یکی از دستای کارن کنار سرم روی دیوار بود ودست دیگه اش رو پهلوم.
نگاش کردم.
YOU ARE READING
*بهار*
Romance"بهار"اسم رمان واسم دختریست که اینار من راوی اون وزندگیش هستم.دخترسنگین وسرسخت وجدی والبته دست وپا چلفتی وزبون دراز وکمی شیطون وصدالبته پرو. امیدوارم خوشتون بیاد. امیدوارم باز هم مثل "رهای من"همراهیم کنین. "بهار"دومین اثر منه بعد از"رهای من"که بسیار...