#PART_129

30 3 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

رویس جلو‌ی ساختمون قدیمی وایساد

شونه هاش افتادن : شوخی می کنی!؟؟

پوزخند زد : دیگه خبری از تخت گرم‌و نرم نیست هانتر

باید از لای پر قوی پدر و برادرت بیای بیرون

پر قو!؟
منظورش کمربند و‌ کتک بود!؟

_ فکر کنم بهتره برگردم برج هارولد

سرباز با اسلحه بزرگ ضربه محکمی به کمرش کوبید

دایان پرت شد جلو

درد بدی توی بدنش پیچید

رویس : بقیه راه‌و همراهیت می کنن

آموزشات از فردا شروع می شن هانتر

قرار نیست بهت آسون بگیرم

از اونجایی که واسه جکسون مهمی سخت ترین درسارو واست در نظر می گیرم

بلاخره آدم مهمی هستی
باید حرفه ای شی

با قدم‌های بلند دور شد

ضربه دوباره سرباز از جا پروندش

فحشی داد و راه افتاد

کم مونده بود کمرش‌و بشکنه

لعنتی به هارولد فرستاد

معلوم نبود با نزدیک شدنش چقدر دشمن واسه دایان ساخته

کنجکاویش‌و کنار زد
بلاخره می فهمید تا کجا تو منجلاب فرو رفته

همه جا پر از سرباز بود

دیوارهای کهنه و نم دار حسابی تو ذوق میزدن

_ فاک باید پیش هارولد می موندم

آخرین اتاق کنار پنجره کوچیک مال دایان و لوییس بود

سربازها با نیشخند برگشتن

درو که باز کرد خنده اش گرفت

دیوارهای اتاق سبز شده بودن

🚬🍷

MY_DARK_HUNTER🥃❌Onde histórias criam vida. Descubra agora