#PART_137

26 5 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

لوییس نگران جلو رفت : من می تونم جاش بیام!؟؟

هارولد تیز و سرد نگاهش کرد

کنار دایان رو یک زانو نشست

اکثرا از ترس هارولد و اینکه نکنه صداشون کنه عقب تر وایساده بودن

_ نگو که هم اتاقیت‌و می کنی!!

دایان عصبی نگاهش کرد
: مزخرف نگو لوییس از این غلطا نمی کنه

_ غلط!؟؟
چجور غلطی که انقدر ازش لذت می بری

دایان عصبی خندید
: اگه بذاری دیکم‌و بکنم توت بیشترم لذت می برم

نیشخند هارولد رو مخش رفت

_ دایان مجبورم نکن تو همچین جایی بکنمت

صداش آروم بود ولی دایان‌و نگران کرد

با قدم‌های بلند دور شد

هارولد لباسش‌و پوشید : دو به دو تمرین کنید

رویس یکم دیگه برمی گرده

صدای قدمهای محکم و سختش تو فضا پیچید و بیرون رفت

از دید که محو شد صدای نفس راحت بقیه رو شنید

حتی سربازها هم راحت تر وایسادن

لوییس : خوبی!؟؟

گردن دردناکش‌و لمس کرد : کبود شده!؟؟

_ آره فکر کنم آقای جکسون گفت بری یخ بذاری روش

: وقتی برگردیم خوابگاه میذارم

_ می شناسیش!؟؟
کلافه پوفی کرد

کم کم همه دورش جمع شدن

سوالهای همه اشون راجب رابطه اش با هارولد بود

: فکر کنم از خودشونه
: آره باید اطرافش مواظب باشیم

: دیدی چطور طرفش‌و گرفت؟؟
آروم داشتن پچ پچ می کردن

🚬🍷

MY_DARK_HUNTER🥃❌Donde viven las historias. Descúbrelo ahora