#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
لوییس نگران جلو رفت : من می تونم جاش بیام!؟؟
هارولد تیز و سرد نگاهش کرد
کنار دایان رو یک زانو نشست
اکثرا از ترس هارولد و اینکه نکنه صداشون کنه عقب تر وایساده بودن
_ نگو که هم اتاقیتو می کنی!!
دایان عصبی نگاهش کرد
: مزخرف نگو لوییس از این غلطا نمی کنه_ غلط!؟؟
چجور غلطی که انقدر ازش لذت می بریدایان عصبی خندید
: اگه بذاری دیکمو بکنم توت بیشترم لذت می برمنیشخند هارولد رو مخش رفت
_ دایان مجبورم نکن تو همچین جایی بکنمت
صداش آروم بود ولی دایانو نگران کرد
با قدمهای بلند دور شد
هارولد لباسشو پوشید : دو به دو تمرین کنید
رویس یکم دیگه برمی گرده
صدای قدمهای محکم و سختش تو فضا پیچید و بیرون رفت
از دید که محو شد صدای نفس راحت بقیه رو شنید
حتی سربازها هم راحت تر وایسادن
لوییس : خوبی!؟؟
گردن دردناکشو لمس کرد : کبود شده!؟؟
_ آره فکر کنم آقای جکسون گفت بری یخ بذاری روش
: وقتی برگردیم خوابگاه میذارم
_ می شناسیش!؟؟
کلافه پوفی کردکم کم همه دورش جمع شدن
سوالهای همه اشون راجب رابطه اش با هارولد بود
: فکر کنم از خودشونه
: آره باید اطرافش مواظب باشیم: دیدی چطور طرفشو گرفت؟؟
آروم داشتن پچ پچ می کردن🚬🍷
ESTÁS LEYENDO
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...