#PART_138

44 8 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

رویس : چه غلطی می کنید!؟؟

همه با سرعت پخش شدن

_ رو به روی هم وایسید احمقا
وقت استراحت تمومه

تایم ناهار هیچکس جون تکون خوردن نداشت

همه خسته روی صندلی های آهنی نشسته بودن

دایان با درد غذای حال بهم زنو هم زد

چشمهاش هی تار می شدن

رویس روانی خودش عقب موند ولی یکی از سربازهای قویش‌و فرستاد حریف تمرینی دایان

بدنش یک تکه درد و‌ کبودی بود

لعنتی به هارولد فرستاد

بدتر گند زد به همه چی

لوییس : آخ پوستم کنده شد
خوبی!؟؟

_ فکر کنم دارم میمیرم

ضربه محکمی که به شونه اش خورد صدای ناله اشو بلند کرد

: هانتر بلند شو باید همراهم بیای

لوییس : بذارید ناهارشو بخوره

سرباز : خفه شو دستور از بالاست

دایان کلافه بلند شد

هر لحظه که می گذشت بیشتر درک می کرد چرا پدرش فرستادش اینجا

اون لعنتی نمی خواست بمیره

می خواست زجرکش شه

اگه می خواست همینجوری از شرش خلاص شه فقط می کشتش

نه اینکه بفرستتش به این جهنم کوفتی

جلوی برج هارولد پیاده شدن

بی اراده نفس راحتی کشید

شاید می تونست یک امروز از دیدن رویس فرار کنه

🚬🍷

MY_DARK_HUNTER🥃❌Where stories live. Discover now