#PART_135

36 6 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

نگاه دایان روی بدن هارولد چرخید

لباس سیاه به شکل عجیبی سکسیش کرده بود

از نگاه شیفته زن‌ها مشخص بود اون‌ها هم متوجه شدن

بی اراده اخم کرد

هارولد لباس رویی شو دراورد

زخمهای جدید روی بدنش توجه دایان‌و جلب کرد

_ حمله کن 

رویس پر از خشم و نفرت بهش خیره شد

هارولد همیشه سرد و اروم بود

هیچ وقت لبخند نمیزد
شوخی نمی کرد
خیلی کم پیش میومد حرف بزنه

اصلا تو کار بقیه دخالت نمی کرد

فقط مثل یک ماشین کشتار می رفت تو زمین جنگ

ولی از وقتی دایان اومد تغییر کرد

رویس خیز برداشت و حمله کرد

سرعت ضربه هاش زیاد بود
ولی نه اونقدری که بتونه هارولدو بزنه

حتی یک‌بارهم نتونست بهش مشت بزنه

نیشخندش‌و که دید ترسید
خواست عقب بکشه ولی دیگه دیر شده بود

هارولد با آرامش گلوش‌و از پشت چنگ زد

انقدر سریع چرخید رویس حرکتش‌و ندید

هارولد : تو جنگ با هیولاها نمی تونید از تاکتیک های جنگی استفاده کنید

چون با یک انسان قابل پیش بینی طرف نیستید

اول از همه باید مواظب باشید زخمی نشید

که اگه بشید فرقی با یکی از اونا ندارید

فقط حتما فاصله اتونو باهاشون حفظ کنید

دوم سعی کنید زنده بمونید

و سوم سعی کنید حتی شده یکی شونو بکشید

فکر نکنید کار کمیه

کشتن حتی یکی از اون هیولاها برابر با نجات هزاران انسانِ

🚬🍷

@rosenovelsss

لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️

MY_DARK_HUNTER🥃❌Kde žijí příběhy. Začni objevovat