#PART_144

12 6 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

خودم نمی تونم کاری کنم پدر همه دسترسی هام‌و بسته

راضیش کن پیشش بمونی

_ ول...
صدای سوت بلندی تو گوشی پیچید و تماس قطع شد

با درد گوشی‌و از گوشش دور کرد

_ فاک این دیگه چه کوفتی بود

گوشی‌و کوبید سر جاش کم مونده بود کر شه

حرف مارکوس شوکه اش کرد

باورش نمی شد واقعا همچین حرفی زده باش

انگار خوب می دونست اینجا چه جهنمیِ

بدون اینکه غذا بخوره خودش‌و روی تخت انداخت

بدنش از درد ناله کرد

کمرش داشت خرد می شد

رویس چند برابر بقیه بهش سخت گرفته بود

کمکهای هارولد مثل زهر شیرین بودن

در هر صورت یک بلایی سرت میاورد

پتورو کشید روش و چشماش‌و بست

تخت غرق بوی هارولد شده بود

نفس عمیقی کشید

خسته تر از اونی بود که بخواد فکر کنه

پلکاش روی هم افتادن و بیهوش شد

_ اهههه هوممم اوممممم

شوکه از شنیدن صدای ناله خودش بیدار شد

زبون داغ و خیسی روی نیپلش چرخ می خورد

چند ثانیه طول کشید به خودش بیاد

گیج‌و منگ به هارولد خیره شد

وحشی و‌ گرسنه به جون نیپل‌های دایان افتاده بود

محکم موهاش‌و چنگ زد

با زور سرش‌و دور کرد : چیکار می کنی ترسوندیم

جفت شون تقریبا لخت بودن

بدن هارولد پر از کبودی های ریزو درشت بود

_ فاک داغون شدی

🚬🍷

@rosenovelsss

لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️

Du hast das Ende der veröffentlichten Teile erreicht.

⏰ Letzte Aktualisierung: 21 hours ago ⏰

Füge diese Geschichte zu deiner Bibliothek hinzu, um über neue Kapitel informiert zu werden!

MY_DARK_HUNTER🥃❌Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt