#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
صدای حرکت سریع شو شنید
_ دایان!؟؟ دایان خودتی!؟؟
: خودمم من...
_ حالت خوبه!؟؟ فاک داشتم سکته می کردمخدا لعنت اشون کنه آسیب ندیدی؟؟؟
: نه نه خوبم آروم باش
فقط زنگ زدم بگم حالم خوبه_ کجایی!؟؟ چطور زنگ زدی!؟
اصلا مگه از اون جهنم لعنتی می شه زنگ زد؟؟؟
پشت گردنشو خاروند
: یکجورایی آره می شه
صداش جدی شد : کجایی!؟؟
یک سرباز تازه وارد چطور تونسته زنگ بزنه؟؟؟هول کرد : ااا خب اجازه میدن هر از گاهی زنگ بزنیم
_ چرت نگو بچه مگه سربازی اجازه بدن زنگ بزنی؟؟؟
اونجا جهنمه جهنم
کجایی!؟! پیش کی دایان حرف بزن
گوشه ناخونشو به دندون گرفت
_ خونه هارولدم
صدایی نیومد
_ الو مارکوس!؟: خونه اون چه غلطی می کنی؟؟؟
_ خبر داشتی هارولدم اینجاست!!؟
: خبر داشتم
فقط نمی فهمم تو توی خونه اون چیکار می کنی_ خودش خونه نیست رفته جنگ
منم یک مشکلی پیش اومد مجبور شدم بیام اینجا بمونم
مارکوس عصبی زخمشو چنگ زد
متنفر بود از گفتنش
ولی این بهترین راه بود: ببین می تونی هارولدو راضی کنی پیشش بمونی
دایان شوکه به دیوار تکیه داد
_ چی!؟
: شنیدی چی گفتم دایانتو اون خراب شده فقط پیش هارولد جات امنه
🚬🍷
@rosenovelsss
لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️
DU LIEST GERADE
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romantikاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...