#PART_141

27 6 0
                                    

#MY_DARK_HUNTER

🚬🍷

دایان صدای پر کردن خشاب شو شنید

_ منم بیام!؟؟
خودشم درست نفهمید چی گفته

هارولد کلاه مخصوصش‌و گذاشت

: کجا بیای!؟
_ همون جنگ دیگه

: برو بخواب کیدو مخت ضربه خورده

_ بلاخره که قراره برم

: هر وقت به اندازه کافی قوی شدی روش فکر می کنم

_ اندازه کافیش چقدره!؟؟

: وقتی بتونی سه بار تو تخت ارضام کنی‌و قبلش بیهوش نشی

_ حرومزاده روانی دارم جدی حرف میزنم

بیرون رفت

سربازها با سرعت سوار ون های مشکی رنگ می شدن

: منم جدی ام کیدو

میدونی که راضی کردن من تو تخت از هرکاری سخت تره

اخم کرد راست می گفت

ارضا کردنش واقعا سخت بود

_ منتظرت نمی مونم

سوار ماشین شد
: خودت میدونی بعدش چی می شه

تصمیمش با خودته کیدو
دیگه باید برم

دایان بی اراده دو دستی گوشی‌و چنگ زد

_ هی حواست باش نمیری خب؟؟؟

من‌و تو این جهنم با رویس تنها نذار

ماشینها روشن شدن

: استراحت کن آخر شب می بینمت کیدو

تماس قطع شد

گوشی‌و کوبید سرجاش

بی توجه به گلوی کبودش سمت دری که حدس میزد حمومه رفت

_ دیگه واسه یخ گذاشتن روی کبودی دیر شده

🚬🍷

@rosenovelsss

لینک کانال تلگرام مون و بقیه رمانام
رمان اونجا جلوتر پارت گذاری می شه🥃☃️

MY_DARK_HUNTER🥃❌Where stories live. Discover now