💎 قسمت ده 💎

5.9K 1.9K 413
                                    

با صدای تقه آرومی که به سطح در افتاد و باز شدنش، نگاه بکهیون از روی روزنامه‌ی جلوش جدا شد و بالا اومد و روی سوهویی که پرونده به دست داشت وارد اتاق میشد نشست.
سوهو بدون حرف اضافه‌ای جلوی میزش ایستاد و دونه دونه پرونده‌ها رو باز کرد و جلوش گذاشت و بکهیون بی‌حوصله همشون رو امضا کرد. با امضا شدن آخرین پرونده، دست سوهو سمتش اومد ولی بکهیون پرونده رو عقب کشید و نگاه جدیش رو صورت مرد جوون روبروش نشست.
-واقعا میخوای به این قهر کردن بچگانه ادامه بدی؟
خشک پرسید و سوالش باعث شد سوهو اخم کنه و خیره بشه تو چشم‌هاش.
-اول اینکه من قهر نیستم جناب مدیر. دوم هم اینکه حتی اگه باشم هم بچگانه نیست.
بکهیون هوفی کرد و دستهاش رو زد زیر بغلش و به عقب تکیه داد.
-بالاخره هستی یا نه؟ زود باش بگو. میخوام دوباره بهت بگم بچه.
سوهو پوکر پلک زد و نفسش رو با صدا بیرون داد.
-نیستم.
-خیلی بچه‌ای! 
بکهیون بدون ثانیه‌ای مکث گفت و سوهو چشم‌هاش رو چرخوند.
-ولی من گفتم نیستم! 
-مهم نیست. بهرحال میخواستم بهت بگم بچه.
لبهای سوهو اینبار تا حدی خط شدن.
-خب اگه جناب رییس تفریح دم صبحشون رو کردن من برم به کارم برسم.
بکهیون لبهاش رو کج کرد و با بی‌میلی یه کم روی صندلیش جا به جا شد.
-میدونی که من بهرحال کار خودمو میکنم. پس چرا انقدر لج میکنی؟ من اول آخر باید به چانیول نزدیک شم. چه روشی بهتر از اینکه عاشقم شه؟
کلافه گفت و سوهو با جدیت دوباره چرخید سمتش.
-همین الان میتونم دوهزارتا روش بهتر از این کوفتی که پیش گرفتی بهت بدم بکهیون! 
-ولی هیچکدوم به این باحالی نیستن.
به محض تموم شدن جمله سوهو پسر مو نقره‌ای پشت میز با نیش باز گفت و باعث شد وکیل جوونش درمونده دستش رو لای موهاش بکشه.
-واقعا میخوای این حماقت رو ادامه بدی؟
با این سوال بکهیون شونه‌ای با بیخیالی بالا انداخت.
-چرا که نه... تو هم اگه نگاه تو چشماش رو میدیدی میخواستی ادامه‌اش بدی.
سوهو به در تکیه داد و نگاهش رو به صورت متفکر بکهیون دوخت.
-نگاه تو چشماش؟ چطورین مگه؟
بکهیون به عقب تکیه داد و دستهاش رو زیر بغلش زد.
-احمقانه... ولی از اون احمقانه‌هایی که دلت میخواد همه بلد بودن. یه جوری نگات میکنه که انگار همزمان که براش خیلی مهمی ولی اهمیتی بهت نمیده. باعث میشه فکر کنم این آدم اگه یکی رو واقعا بخواد تا چه حد حاضره براش جلو بره...
ابروهای سوهو با این جملات عجیب بالا رفتن. درست منظور بکهیون رو درک نکرده بود و اهمیتی هم نداشت. چون فقط فهمیده بود حالا این بازی داره از سمت‌های دیگه هم برای بکهیون جالب میشه.
-ولی تو مسلما شرکت رو میخوای. نه نگاه تخمی تو چشم‌های پارک چانیول رو. پس نظرت چیه به نقشه‌های دیگه هم فکر کنی و انقدر درگیر این یه دونه نشی؟
با قاطعیت گفت و بکهیون خندید و نگاهش کرد.
-معلومه که فکر میکنم. معشوقه نشد، داداش. داداش نشد، رفیق. رفیق نشد، معاون. معاون نشد، قاتل... این راه یا اون راه، قراره من رو تو زندگیش داشته باشه.
لبهای سوهو دوباره خط شدن ولی چیزی نگفت و فقط چشم‌هاش رو چرخوند و چرخید سمت در که یادش اومد میخواسته درباره کریس با بکهیون حرف بزنه و دوباره نگاهش از دستگیره در جدا شد ولی قبل از به حرف اومدن لرزش گوشیش متوقفش کرد. گوشیش رو از جیبش بیرون آورد و با دیدن پیام روش نگاهش رو به بکهیون داد.
-چانیول اومده.
چشم‌های بکهیون درشت شدن.
-شت. تو از کجا فهمیدی؟
-به نگهبان سپردم بعضی از افراد رو تا وارد شرکت میشن بهم خبر بده. چانیول هم جزوشونه!
نیش بکهیون قبل از اینکه از روی صندلی بلند بشه باز شد.
-واقعا با روش‌هات حال میکنم کیم سوهو. از همین عقلت استفاده کن و وقتی رسید اینجا حسابی نگرانش کن.
سوهو با گیجی چند قدم جلو اومد و به بکهیونی که داشت لباس میپوشید خیره شد.
-داری جایی میری؟
-آره. میرم خونه. چون حالم بده. معده‌ام داغونه و دارم میمیرم.
سوهو گیج پلک زد و نگاهش رو روی صورت آروم و خونسرد بکهیون چرخوند.
-ولی تو که مریض به نظر نمیرسی!

💎••SpotLight••💎Where stories live. Discover now