💎قسمت هفتاد و هشت 💎

4.7K 1.9K 1K
                                    

با اتمام جلسه و صدای همهمه ضعیفی که حاصل پراکنده‌شدن شرکت‌کننده‌ها بود، وکیل جوون حین بستن لپ‌تاپش زیر چشمی دوستش رو که با یه حالت گرفته هنوزم سرجاش نشسته بود نگاه کرد و بعد یه آه آروم کشید. جلسه امروز خوب پیش رفته بود. تو نگاه باقی‌مونده سهام‌دارهاشون دیده بود که کاملا بکهیون رو به عنوان مدیرعامل رسمی شرکت قبول کردن ولی رفیق عزیزش اصلا خوشحال به‌نظر نمی‌رسید و سوهو با یه نگاه به مرد جوونی که سمت دیگه میز نشسته بود و کل مدت زمان جلسه فقط ساکت به بقیه گوش کرده بود، فهمیده بود مشکل کجاست. دلش می‌خواست یه راه‌حل ساده و سریع برای رفع مشکل بین بکهیون و چانیول داشته باشه ولی می‌دونست از توانش خارجه. فقط خود بکهیون می‌تونست این مشکل رو حل کنه اما دوستش تصمیم گرفته بود در برابر تنها روشی که همه چیز رو ختم به خیر می‌کرد کور باشه و سوهو هم از اینکه نقش معلم رو تو رابطه اون دوتا بازی کنه دیگه خسته بود. اگه بیش از حد دخالت می‌کرد شاید هیچوقت مشکل اصلی حل نمیشد. بکهیون باید خودش یه سری چیزها رو کشف می‌کرد و حالا اون فقط می‌تونست امیدوار باشه دوستش تو یادگیری زیاد کند نباشه.

از جاش بلند شد و شونه بکهیون رو که هنوزم داشت با برگه‌های جلوش ور می‌رفت فشار داد.

-امروزت خالی شد. می‌خوای بری خونه؟

با لبخند سوال کرد و بکهیون بعد از یه نگاه کوتاه به چانیولی که داشت گوشیش رو چک می‌کرد سرش رو به حالت "نه" به طرفین تکون داد.

-وقت تو هم خالی شده. برو استراحت کن.

بکهیون خطاب بهش گفت و رو پا شد و مشغول بستن دکمه‌های کتش شد. سوهو خنده‌ای کرد و گردنش رو کج کرد.

-می‌تونم یه جا دعوتت کنم ولی بعید می‌دونم خوشحال شی.

بکهیون با ابروهای بالا رفته نگاهش کرد.

-در واقع دوست داشتم دوتاتون رو دعوت کنم.

با چرخیدن به سمت چانیول گفت و دامپزشک جوون با تعجب سرش رو بالا برد. بکهیون کنارش حالا داشت وول می‌زد و مشخص بود زیاد با پیشنهادش حال نکرده. ولی اهمیتی نداشت.

-من و کریس یه خونه مشترک گرفتیم. امروز یه سری وسیله که سفارش داده بودیم هم رسید و تقریبا کارش تموم شد. چیز خاصی نیست ولی دلم می‌خواست بیاید اونجا دور هم یه مشروب بخوریم. من جز بکهیون دوستی ندارم و کریس هم چون می‌دونه من با غریبه‌ها نمی‌سازم کسی رو پیشنهاد نداده. نظرتون چیه؟

نگاهش رو بین دو مرد حاضر تو اتاق چرخوند. چانیول به بکهیون خیره شده بود و ظاهرا داشت سعی می‌کرد طعم دهن اون رو برای این پیشنهاد حدس بزنه تا بتونه مطابقش جواب بده. از این واکنش یه لبخند ضعیف زد و چرخید سمت بکهیون چون ظاهرا همه چی به تصمیم اون بستگی داشت.

💎••SpotLight••💎Where stories live. Discover now