💎 قسمت نود و دو 💎

3.9K 1.6K 623
                                    

-چندبار باید بگم بعد از اتمام کارتون این کوفتی‌ها رو تو جاشون مرتب کنید؟

وکیل جوون همینطور که چند تا پرونده رندوم رو دست گرفته بود، از شعبه کوچیک بایگانی مخصوص این طبقه خارج شد و با صدای بلند داد زد. افراد حاضر تو سالن با استرس به سمت منبع صدا چرخیدن و بهش خیره شدن.

-مگه زیر دستی‌هاتون نوکر شمان که هر آخر هفته وادارشون می‌کنید اتاق رو مرتب کنن؟ خودتون نمی‌تونید هرچی رو چک کردید دقیق بذارید سرجاش؟

دوباره با صدای بلند گفت و باعث شد یکی از کارمندها که بهش نزدیک‌تر بود با رنگ پریده بیاد سمتش.

-متاسفم قربان. رسیدگی می‌کنم دوباره تکرار نشه.

مرد جوون با شرمندگی گفت و پرونده‌ها رو از دست وکیل جلوش جدا کرد.

-بار سومه که دارم سر این موضوع بهتون اخطار میدم. شماها یه مشت بچه نیستید و آدم بالغ محسوب میشید. باید تا حالا فهمیده باشید و انجامش بدید.

از لای دندون‌هاش گفت و روی پا چرخید تا برگرده داخل دفتر کار خودش که نگاهش روی دوست‌پسر قدبلندش نشست که جلوی در آسانسور ایستاده بود و با نیش باز نگاهش می‌کرد. کریس قبلا بهش گفته بود وقتی داد و بیداد می‌کنه جذاب میشه. البته اگه سر خودش داد نزنه.

با دیدن حالت تو چشم‌های دوست‌پسرش لبخندش رو قورت داد و مسیرش رو به سمت آسانسور عوض کرد.

-جناب وو...این وقت روز اینجا چیکار می‌کنید؟

-اومدم آقای بیون رو ببینم.

کریس با لبخند جوابش رو داد و وکیل جوون با دست به سمت اتاق دوستش اشاره کرد و خودش هم کنار مرد قدبلند راه افتاد. می‌تونست سنگینی نگاه کارمندها رو روی خودشون حس کنه. از حجمی که شایعات جلو رفته بودن هم خبر داشت، چون نمیشد سیستم جاسوسی و شایعه‌پراکنی کارمندهای شرکت رو دست کم گرفت. ولی اهمیتی نمی‌داد. براش مهم نبود چند نفر روی جون‌شون حاضرن قسم بخورن که اون و کریس تو رابطه‌ان. آدم ناامنی نبود و چیزی برای ترسیدن نداشت. ولی گاهی فکر اینکه این شایعات به گوش والدین کریس برسن و براش دردسر ایجاد بشه نگرانش می‌کرد. در سالن کوچیکی رو که به محیط کار یری و جونگ‌کوک و بعد بکهیون ختم میشد باز کرد و عقب کشید تا اول کریس وارد بشه.

-باید قبلش بهم خبر می‌دادی. اگه سرش شلوغ بود چی؟

زیرلب گفت و مرد قدبلند از بالای شونه‌اش نگاهش کرد.

-دیشب از بین حرف‌هات فهمیدم امروز برنامه کاری جفت‌تون سبک‌تره.

سوهو هومی کرد و به جونگ‌کوک که به‌خاطر ادای احترام بهشون روی پا شده بود اشاره کرد بشینه.

-سرش خلوته؟

آروم از یری که داشت پشت گوشی حرف می‌زد سوال کرد و دختر جوون به نشونه "آره" سرش رو بالا پایین کرد. وکیل جوون اینبار با اطمینان به سمت در اتاق دوستش پا تند کرد و بعد از یکی دوتا ضربه شلخته به در بازش کرد.

💎••SpotLight••💎Donde viven las historias. Descúbrelo ahora