💎قسمت دو💎

8.1K 2.3K 1.2K
                                    

-یه عوضی‌ای بازم اینجا بدون گفتن به من، اومده مست کنه...

با شنیدن این صدای آشنا چرخید و با دیدن سوهویی که با یه اخم کمرنگ، که مشخص بود مصنوعیه، داشت نگاهش میکرد تکخند زد.

-خب...خودتم اینجایی...پس این یعنی تو هم بدون گفتن به من اومدی مست کنی!

با لحنی که یه کم شل و ول بود زمزمه کرد و دوباره چرخید سمت پیشخون و صبر کرد تا معاون جدیش کنارش جا بگیره.

-فکر میکردم خسته‌تر از این باشی که بخوای بیای بار.

سوهو مختصر و مفید توضیح داد و بکهیون یه خنده آروم کرد.

-من هیچوقت برای بار خسته نیستم رفیق. هیچوقت!

هیچوقت دوم رو با تاکید بیشتری گفت و آب دهنش رو با صدا قورت داد تا طعم تلخ تو گلوش رو پس بزنه.

سوهو جوابی بهش نداد و ساکت با دست به بارمن اشاره کرد و چند لحظه بعد یه گیلاس شراب قرمز جلوش بود. بکهیون مثل همیشه با دیدن سفارشش نیشخند زد و صفت تکراری "سوسول" از بین لبهاش خارج شد و البته سوهو هم مثل همیشه بهش توجهی نشون نداد.

-خب...اینبار برای چی داری مینوشی؟ پیروزی امروز؟

بعد از چند دقیقه سکوت سوهو بالاخره به حرف اومد و با یه لبخند کج پرسید. سوالش باعث شد نگاه جدی بکهیون بچرخه سمتش.

-تو به تفاله‌ای که امروز نصیبمون شد میگی پیروزی؟

بکهیون با لحن گزنده‌ای گفت و خیره نگاهش رو روی صورتش چرخوند و سوهو شونه‌ای بالا انداخت.

-همه معامله‌هامون تو چشم تو تفاله‌ان بک...نمیدونم چرا حاضر نیستی حتی یه بار هم که شده کار خودت رو زیر سوال نبری.

-اوه نه کار من خوبه!

بکهیون سریع گفت و دستش رو تو هوا تکون داد.

-منظورم اینه که کی بهتر از من پیدا میشه؟ ولی چون خوب انجامش میدم، دلیل نمیشه نتیجه چیزی باشه که میخوام. وقتی پیروزی فرضش میکنم که یه شکار خوب کرده باشم. شرکت‌های کوچیک که صاحب‌های احمقشون لحظه آخر برای نجات سرمایه‌اشون دست به دامن ما شدن، لذتشون مثل اینه که یه شکار چلاق رو گرفته باشی...میدونی چی دلم میخواد؟ خودم یکی رو نابود کنم و بعد برای کمک بیاد سمت خودم.

-تو مریضی...

سوهو در جوابش خندید و گفت و بکهیون شونه بالا انداخت.

-آره میدونم. ولی اعتراف کن حال میده...

-آره جذابه...ولی فکر نکنم این لذت هیچوقت نصیبمون بشه. حداقل تا وقتی که امضای آخر پای قراردادها از زیر دست پدرخونده‌ات رد میشه.

صورت بکهیون با این جمله حالت ناخوانایی گرفت و بعد دوباره عادی شد.

-فقط تا چند ماه دیگه...

💎••SpotLight••💎Donde viven las historias. Descúbrelo ahora