💎 قسمت چهل و چهار💎

6.4K 2K 1.2K
                                    

🔞 هشدار محدودیت سنی 🔞
-------------------------

-می‌خوای درباره‌اش حرف بزنیم؟

با شنیدن این جمله سرش بالا اومد و نگاهش روی صورت مرد جلوش که داشت مردد نگاهش می‌کرد نشست.

-درباره چی؟

خونسرد گفت و با دقت بیشتری مشغول پخش کردن کرم تو دستش روی کبودی گونه‌اش شد.

-درباره این یارو کریس وو و دلایلی که قادره انقدر عمیق اعصابت رو به هم بریزه. محض رضای خدا تو دیشب نصف مسیر داشتی بهش فحش می‌دادی تو ماشین.

چانیول با خنده گفت و مرد مونقره‌ای با اخم دوباره نگاهش رو بالا آورد.

-واقعا فکر می‌کنی دلم می‌خواد درباره بی‌اهمیت‌ترین آدم زندگیم بشینم حرف بزنم؟

بکهیون حرصی گفت و در کرم رو بست و پرتش کرد روی میز و چانیول که دوباره سعی داشت به خنده نیوفته نگاهی به پسر عصبانی جلوش که با گونه کبود شده هم زیادی زیبا بود دوخت.

-بی‌اهمیته و انقدر می‌تونه حرصیت کنه؟

با نیش باز گفت و بکهیون روی مبل دفترکارش به عقب تکیه داد و دست‌هاش رو هم زیر بغلش زد.

-حرص؟ من فقط ازش حالم بهم می‌خوره و مشکلی هم با این قضیه ندارم. اینجوری انگیزه بیشتری برای کار و زمین زدنش دارم.

مدیر جوون با نیش ‌باز توضیح داد و یکی از پاهاش رو روی اون یکی انداخت. ولی چانیول به نظر نمی‌رسید تحت‌تاثیر حرف‌هاش قرار گرفته باشه چون فقط چشم‌هاش رو چرخوند.

-ولی دیشب که بحثتون کاری نبود اصلا. داشتید درباره سوهو بحث می‌کردید. نمی‌دونستم جناب بیون قادر نیستن زندگی شخصی و کاری رو جدا کنن.

اون دامپزشک عوضی دیگه اونقدر با مودهاش و اخلاقش آشنا شده بود که بدونه دقیقا کجا رو برای واکنش گرفتن انگولک کنه. ولی خب بکهیون هم با این قضیه که چانیول بلد شده چی بگه آشنا بود و قرار نبود بهش رو بده.

-اوه مگه نمی‌دونستی؟؟

با نیشخند گفت و از جا بلند شد و با دور زدن میز بینشون روی بدن چانیول که داشت سوالی نگاهش می‌کرد خیمه زد.

-مدیر بیون اصلا بلد نیست روابط کاری و شخصی رو جدا کنه...

خیره تو چشم‌های چانیول گفت و کاملا خم شد روش.

-اگه بلد بود فقط اون برگه خیریه کوفتی رو امضا می‌کرد و اینجا معطلت نمی‌کرد عزیزم...

با حرفش چانیول تکخندی زد و دستش رو گذاشت پشت کمرش و جلو کشیدش.

-مدیر بیون قصد نداره رو این نقطه ضعفش یه کم کار کنه؟

بکهیون خنده‌ای قبل از وصل شدن لب‌هاشون کرد.

💎••SpotLight••💎Onde histórias criam vida. Descubra agora