💎قسمت پنج💎

6.2K 2.1K 998
                                    

سرش درد میکرد. در واقع یه جوری داشت درد میکرد که باعث شده بود همه سردرد‌های قبلی بکهیون براش شبیه یه جوک به نظر برسن. ولی پشت میزش نشسته بود. دست‌هاش رو روش ستون کرده بود و با انگشت‌های تو هم گره شده داشت فکر میکرد. نمیدونست چند ساعته داره این سردرد و سوزش معده رو ایگنور میکنه. ولی حتی حاضر نبود از جاش تکون بخوره. نگاهش چند لحظه یه بار برمیگشت روی مبلی که چند ساعت پیش چانیول روش جا گرفته بود و بعد کشیده میشد سمت گوشی موبایلش که اونم یه مدت پیش میزبان تماسش با آقای پارک شده بود. امشب قرار شام داشتن ولی بکهیون نمیتونست دوباره جلوی اون دو نفر نقش بازی کنه وقتی هیچ نقشه‌ای نکشیده. این مسئله لعنتی نمیذاشت افکارش شفاف باشن. یه نفس عمیق کشید و دستش رفت سمت کشوی میزش و فلاسکش رو بیرون اورد و باز کرد. یکی دو قلپ ویسکی از گلوش پایین رفت و گردنش رو داغ کرد. دوست نداشت دفترش بوی سیگار بگیره وگرنه الان وقت مناسبی براش بود. دست کشید لای موهاش و نفسش رو بیرون داد. انقدر سوال توی سرش بود که اگه کاسه سرش منفجر میشد تعجب نمیکرد. به عقب تکیه داد و نگاهش رو اینبار به سقف دوخت. نگاه خیره چانیول هنوز هم تو فکرش بود و عصبیش میکرد. چانیول ازش یه ماه جلوتر بود. یه ماه پیش چانیول از همه چی باخبر شده بود و یه ماه با آقای پارک وقت گذرونده بود و وقت کرده بود نقشه بکشه. بکهیون باید این یه ماه رو هرجور شده جبران میکرد. صندلیش رو جلو کشید و دکمه تلفن روی میز جلوش رو فشار داد.

-بله قربان.

-به آقای کیم بگو بیاد اتاقم.

سریع گفت و دوباره عقب نشینی کرد. به چند دقیقه نکشید که در اتاقش باز شد و سوهو اومد داخل.

-یکی رو بذار ته توی چانیول رو برام دربیاره.

حتی اجازه نداد سوهو در اتاق رو کامل ببنده. سریع گفت و مشتاق به صورت جدی سوهو خیره شد.

-ته تو؟

سوهو گیج پرسید و اومد سمتش. بکهیون دوباره آرنج‌هاش رو روی میز ستون کرد و به حرف اومد.

-آره. هر کوفتی راجع بهش پیدا میشه رو میخوام. زندگیش، روابطش، علایقش...چه مدل مشروبی کوفت میکنه و چه برند لباسی میپوشه. تمام جزییات رو میخوام. میخوام تا هفته بعد روی میزم باشه. لازمه عین کف دستم بشناسمش.

سوهو با یه قیافه شوکه داشت تماشاش میکرد و وقتی بالاخره حرفش تموم شد شروع به صحبت کرد.

-این چیزها به چه دردت میخوره؟

بکهیون یه نفس عمیق کشید.

-ببین این ماجرا به طور کلی دو حالت داره. یا چانیول میبره یا من. مسلما من باید از حالت اول جلوگیری کنم. ولی خب...یه احتمال لعنت شده‌ای هم هست که من اصلا دارم تو یه زمین خالی با رقیب خیالی میجنگم. شاید آقای پارک براش مهم نباشه کی بهتره. شاید فقط بخواد پسر خونیش بشینه پشت این میز. چه تو این حالت چه تو حالتی که من باید تلاش کنم که برنده بشم. نیازه چانیول رو خوب بشناسم. یا از این اطلاعات کمک میگیرم و ازش جلو میزنم. یا وقتی همه چی رو گرفت دستش با این اطلاعات کنارش میمونم و یه جایگاه خوب برای خودم جور میکنم.

💎••SpotLight••💎Donde viven las historias. Descúbrelo ahora