با تکونهای آروم یه چیزی کنارش پلکهای سنگینش از هم فاصله گرفتن و چشمهاش کاملا باز شدن. همینطور که خمار پلک میزد سعی کرد تصویر روبروش رو تشخیص بده و با دیدن فردی که جلوش بود یه کم بیشتر خواب از سرش پرید. تهیونگ همینطور که روی شکم با گونهاش روی بالش به سمت اون دراز کشیده بود، داشت نگاهش میکرد. با وجود کبودیهای رو صورتش هنوزم جذاب بود. با خستگی به پاهاش کش و قوس داد و پلک زد. چقدر خوابیده بودن؟
-چه خوبیای تو زندگی قبلیم کردم که امروز وقتی بیدار شدم همچین شرایط زیبایی داشتم؟
تهیونگ با نیشخند زمزمه کرد و جونگ کوک از اینکه اون پسر تو هر حالتی میتونه لاس بزنه حس کرد خندهاش گرفته.
-چه بلایی سر خودت آوردی احمق؟ یه جای سالم رو بدنت نمونده.
تو همون حالت با صدایی که به خاطر تازه بیدار شدن خشدار بود سوال کرد و تهیونگ خندید.
-بهت گفته بودم من پسر بدیام. خودت باورت نشد کوکی.
جونگ کوک نفسش رو بیرون داد و یه خمیازه عمیق کشید.
-باورم شده. نگران نباش.
مابین خمیازه تا حدی نامفهوم گفت و تهیونگ با دیدن حالت بامزهاش خندید.
-پس از پسرای بد خوشت میاد نه؟
جونگ کوک با پشت دست چشمهای اشکیشدهاش رو ماساژ داد و بعد دوباره به پسر کنارش نگاه کرد.
-با این همه کبودی و زخم داری لاس میزنی؟ واقعا؟
-لاس دوای همه دردهای منه.
تهیونگ خونسرد گفت و دستش رو جلو آورد و موهای به هم ریخته جونگ کوک رو یه کم مرتب کرد. پسر کوچیکتر دیگه چیزی نگفت و فقط ساکت همینطور که موهاش نوازش میشدن مشغول تماشای تهیونگ شد.
-درد دارن؟
بعد از چند لحظه آروم پرسید و تهیونگ نگاهش کرد.
-آره...ولی قابل تحمله. نگران نباش خوشگله.
پسر موبلوند خیره بهش زمزمه کرد و جونگ کوک با بیمیلی تظاهر کرد باورش شد و یه هوم آروم کرد.
-چرا دعوات شد؟
خیلی سعی کرده بود جلوی خودش رو بگیره و دوباره سوال نکنه ولی موفق نشده بود. باید میدونست. نیاز داشت درباره تهیونگ یه کم اطلاعات داشته باشه. حالا هرچیزی.
تهیونگ یه نفس عمیق کشید و چرخید و به سقف خیره شد.
-چون من آدم درستی نیستم کوکی. به خاطر این دعوام شد. چون حقم بود کتک بخورم.
جونگ کوک شوکه و گیج به نیمرخ پسر کنارش خیره شد و آب دهنش رو قورت داد. این حرفهای تهیونگ به این شکل واقعا بهش یه حد زیادی از استرس میدادن.

BẠN ĐANG ĐỌC
💎••SpotLight••💎
Fanfictionبکهیون وارث بیچونوچرای شرکت پارکه. اون همه زندگیش رو صرف رسیدن به این نقطه کرده و برای نگه داشتنش از هیچی دریغ نکرده. ولی چی میشه اگه یه روز رقیبی که همیشه ازش میترسید پیداش بشه و موقعیت بکهیون رو به خطر بندازه؟ یعنی بکهیون باز هم میتونه تو صدر بمون...