فضای حاضر میز رو میشد تقریبا با صفت "معذب" توصیف کرد. هر سه نفر خشک و جدی نشسته بودن و شرابشون رو مزه میکردن و گاه به گاه یه نگاه کوچیک بینشون ردوبدل میشد. سوهو میتونست حس کنه که ساکتبودن دوستپسرش تقریبا عجیبه. ولی نمیتونست بفهمه چرا کریس معذب شده. اون واقعا به حضور بکهیون اهمیتی نمیداد و همیشه یه چی برای گفتن داشت. ولی حالا عین یه پسر خوب نشسته بود و گاه به گاه فقط یه لبخند کوچیک بهش میزد.
با اومدن غذاهاشون و قرار گرفتن سینی بزرگ سوشی وسط میز بکهیون بالاخره کسی شد که به حرف اومد.
-این همه رستوران! باید میومدیم اینجا؟ من به ماهی حساسیت دارم!
مرد مونقرهای که صبر کرده بود زن جوون از اتاق خارج بشه با حرص گفت و سوهو بهتزده دوستش رو نگاه کرد.
-ببخشید نمیدونستم.
کریس شوکه گفت و یه لبخند کمجون به بکهیون زد. چشمهای وکیل جوون دیگه کم مونده بود از کاسه سرش به بیرون پرتاب بشن.
-آه خدای من. اینطوری اذیتکردنت اصلا جالب نیست. داشتم شوخی میکردم احمق!
بکهیون با اخم و تخمی که بیشباهت به نقزدن یه بچه نبود گفت و دستش رو جلو برد و اولین رول گوشه سینی رو برداشت و بعد از آغشتهکردنش به سس اون رو بین لبهاش جا داد و مشغول جوییدنش شد.
سوهو یه نگاه گیج به دوستش کرد و بعد سرش چرخید سمت مرد قدبلند کنارش. ولی کریس طوری که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده یه رول سوشی برداشت و با لبخند گرفتش جلوی دهن سوهو. وکیل جوون لبش رو گزید تا مانع سوالکردن خودش بشه و بعد فقط دهنش رو باز کرد تا غذایی رو که دوستپسرش بهش پیشکش کرده بود بخوره.
-خب حالا که اینجا سه تایی جمع شدیم. سوهو...
بکهیون بیمقدمه شروع کرد و نوک انگشت خودش رو مک زد.
-نظرت درباره پیشنهادی که قبلا بهت دادیم چی شد؟ در واقع پیشنهادی که این دوستپسر خنگت داد. تصمیم گرفتی؟
مرد مومشکی با سر پایین لقمه تو دهنش رو قورت داد و یه نفس عمیق کشید. انگشتهاش حالا دوباره دور کاسه کوچیک مشروب حلقه شده بودن.
-راستش یه بخش وجودم وقتی بهش فکر میکنم واقعا هیجانزده میشه و یه بخش دیگه میترسه.
با صداقت گفت و بکهیون یهکم چشمهاش رو باریک کرد و ساکت نگاهش کرد.
-خب. پس من جات تصمیم میگیرم و تمرکز میکنم روی اون بخش هیجانزده وجودت.
بکهیون با خونسردی گفت و نگاهش از روی سوهوی ماتشده رفت به سمت مرد کنارش.
-گفتی یه تیم درست کردی نه؟ بار آخری که حرف زدیم گفتی حتی پلنکاری هم ریختی.
YOU ARE READING
💎••SpotLight••💎
Fanfictionبکهیون وارث بیچونوچرای شرکت پارکه. اون همه زندگیش رو صرف رسیدن به این نقطه کرده و برای نگه داشتنش از هیچی دریغ نکرده. ولی چی میشه اگه یه روز رقیبی که همیشه ازش میترسید پیداش بشه و موقعیت بکهیون رو به خطر بندازه؟ یعنی بکهیون باز هم میتونه تو صدر بمون...