💎قسمت هفتاد و چهار 💎

5K 1.8K 868
                                    

پرده سفید بالای سرش موج می‌خورد و نور محو صبحگاهی، از بینش رو سطح تخت پخش میشد و روی بدن‌های نیمه برهنه خودش و مرد کنارش چرخ می‌زد. نگاهش ده دقیقه‌ای میشد که به سمت بالا و روی پرده خوش‌رقص جلوی چشم‌هاش بود. معمولا وقتی بیدار میشد بدون فوت وقت از جاش بلند میشد ولی حالا به طور عجیبی حس کرختی داشت و دوست نداشت از جاش حتی یه سانت هم تکون بخوره. این صحنه برای خراب شدن زیادی زیبا بود. چرخید و برای چند لحظه نگاهش رو از پرده جدا کرد و به مرد کنارش داد. به محض نشستن چشم‌هاش روی کسی که کنارش خواب بود، لب‌های بی‌حالتش طرح یه لبخندی رو که تا خود قلبش عمیق بود گرفتن. دستش رو جلو برد و موهای مشکی مرد رو نوازش کرد و لبخندش حتی بیشتر هم شد. حس می‌کرد هیچیش تو این لحظه شبیه خودش نیست و به طرز عجیبی از این مسئله خوشحال و راضی بود. سوهوی چندین ماه پیش تو چشمش زیاد دوست‌داشتنی نبود. ولی سوهوی الان رهاتر بود و به‌خاطر همین هم خوشحال بود. با اینکه گاهی از اینکه دیگه نمی‌ترسه می‌ترسید. اون دیوار اطرافش که برای دفاع یا شاید هم مراقبت از بقیه ساخته بود، کنار کریس تبدیل به یه پرده سبک از جنس حریر شده بود. یه پرده درست شبیه پرده‌ای که بالا سرش داشت آزادانه تاب می‌خورد و می‌رقصید. یه فوت کوچیک از سمت کریس برای عقب رفتن این پرده و یکی شدن‌شون دیگه کافی بود. سوهو این مسئله رو دوست داشت. مدت‌ها بود منتظر بود دیگه شبیه تندیسی از خودش که ساخته نباشه. دلش سوهوی نوجوون رو می‌خواست. اونی که در عین خستگی امیدوار و پرذوق بود. کنار کریس تبدیل به اون سوهو میشد. کنار کریس یه مدتی میشد که قبل از حرف زدن فکر و بررسی نمی‌کرد. فقط حرف می‌زد. به خام‌ترین و بی‌پرواترین شکل ممکن. نمی‌دونست مرد کنارش هم به این حد از صداقت تو رابطه‌اشون رسیده یا نه. ولی حتی اگه نرسیده بود هم ایرادی نداشت. سوهو همین الان هم برای بودنش واقعا ازش ممنون بود و می‌تونست مدت‌ها بهش برای همگام‌شدن قدم‌هاشون وقت بده.

-از وقتی چشم‌هات رو باز می‌کنی داری فکر می‌کنی...

با شنیدن این زمزمه آروم، نگاهش از پرده بالا سرشون چرخید و روی مرد نیمه‌خواب و نیمه‌بیدار کنارش نشست. لبخند زد.

-و این مشکلش چیه؟

کریس یه کم بدنش رو بالا کشید و جابه‌جا شد.

-من همینطوریش کنارت حس خنگ‌ها رو دارم...دیگه اینطوری عمیق و جذابم که تو فکر می‌ری واقعا اعتماد به نفسم رو دود می‌کنی وکیل کیم...

سوهو با این جملات به خنده افتاد و چرخی به بدنش داد تا اون هم رو به کریس دراز بکشه.

-داری میگی به‌خاطر حفظ اعتماد به نفس تو باید خودم رو خنگ نشون بدم؟

با ابروهای بالارفته سوال کرد و کریس همینطور که یه سمت صورتش کاملا توی بالش فرو رفته بود و رسما داشت یه چشمی نگاهش می‌کرد سری تکون داد.

💎••SpotLight••💎Where stories live. Discover now